𝑮𝒐𝒐𝒅𝒃𝒚𝒆 𝒎𝒚 𝒃𝒆𝒂𝒖𝒕𝒊𝒇𝒖𝒍 (part6)

296 53 1
                                    

Hyunjin

با اعصبانیت به منشیم نگا کردم‌.
*من به تو نگفتم به هرکسب وقت ملاقات نده حالا اون که پسر عمه امه ولی....
از اعصبانیت چشماممو بستم و‌نفس عمیقی کشیدم و دسمو رو پیشونیم گذاشتم.
از اینکه مینهو اومده مشکلی نداشتم ولی....ولی فیلیکسو براچی اورد و از کجا میشناخته فیلیکسو؟
خدایا دارم دیونه میشم.
نفس عمیقی کشیدم.
خیله خب چیزی نیس آخرش که منو میدید....ولی چرا میترسم باهاش چشم تو چشم بشم؟چرا نمیخوام منو ببینه.
شاید فقط شاید میترسم دلمو بش ببازم بعد اونم مث بقیه بازیم بده :)
چشممو بستم و به افکارم خاتمه دادم رفتم سمت در دفترم.
دسمو رو دستگیره گذاشتم و نفس عمیقی کشیدم‌.
به حالت سردو جدیم برگشتم و دستگیره رو فشار دادم وارد اتاق شدم و درو بستم.
دسمو تو جیبم کردم و نشستم رو صندلی.
*خوش اومدی پسر عمه.
کلاهمو برداشتم و دسی تو موهای نسبتا بلندم کشیدم به فیلیکس نگاهی انداختم.
کک و مکاش،موهای طلاییش،چشمای عسلیش،خودش،اخلاقش همه اینا باهم دس به دست میدادن که من جذب فیلیکس شم و قلبم دیوانه وار براش بکوبه.
اما....اما آیا اون همچین حسی بم داره؟آیا حسی که من بش دارمو داره؟نه :)
مینهو:هی هیون هیونجینا کجایی؟
یهو به خودم اومدم دیدم خیلی وقته به فیلیکس خیره شدم.
نگاهمو سریع گرفتم و دوباره یه نگاه سرد و جدی به مینهو و فیلیکس انداختم.
*توام‌خوش اومدی مستر لی فیلیکس.

feilx

تو کل عمرم برا دیدن کسی انقدر استرس نداشتم.
مگه کیه؟اونم یه آدمه دیگه.
پوف کلافه ای کشیدم.فقط بهش میگم بیا دوسای صمیمیه هم باشیم آره اینجوریم خیلی بهتره.
یهو با باز شدن در منو مینهو هیونگ عردو چرخیدیم سمت در به پسر مو مشکیی که موهاش تا پشت گردنش میرسید و قد بلند وارد اتاق شد.
حدس میزدم که خودش باشه.
دهنم باز مونده بود.کلاهشو برداشت و دسی تو موهاش کشید.
این یعنی چی؟چطور میتونه انقدر جذاب باشه؟یعنی واقعا خودشه؟
چند ثانیه داشتیم به همدیگه نگا میکردیم کع با صدای مینهو هیونگ نگاهامونو از هم گرفتیم.
به حالت سردو جدی و بی تفاوتیه خودش برگشت.
یه پسر جدیه سرد بی تفاوت حالا بم نگا میکرد.پی چرا تو نگاه چند دیقه پیشش یه چیز دیگه بود؟
با صداش به خودم اومدم.
*توام خوش اومدی مستر لی فیلیکس.
گلومو صاف کردم و نگاهمو جای دیگه دادم.
√اهم ممنون.
یه تا ابروشو داد بالا.
مینهو:نه به چند دیقه پیش که داشتید با نگاهاتون همو میخوردید نه به الان خاک تو سرتون.
هیونجین پوکر نگاش کرد.
*هیونگ نیومده شروع کردی غرغر کردن.
مینهو:مگه الکی میگم جناب هوانگ هیونجین.
هیونجین فقط پوکر نگاش میکرد بعد به صندلیش تکیه داد.
*چی میخوری بگم بیارن هیونگ.
مینهو:من هیچی امشب تو رستوران همیشگی میبینمت فقط یکی‌ خیلی مشتاق بود ببینتت.
به هیونگ‌مینهو نگا میکنم که لبخندی بم میزنه‌.بعد رو به هیون میگه.
مینهو:شما دوتارو تنها میزارم.
با استرس و‌ نگرانی نگاش کردم میخواستم یه چیزی بگم که گذاشت رفت.
رفت و منو با یه عالمه استرسو نگرانی تنها گذاشت.

_________________________________________

{چاجان^^
هلو عشقام حالتون چطوره؟💕
ببخشید اگه دیر آپ کردم قشنگام.
اینم پارت 6 خدمت شما عشقام^^
دیدید بل اخره همو دیدن🥲
این پارت یکم عاشقانه بود ولی پارتای بعد پر از هیجانه حیحی.
نظر راجب این پارت فراموش نشه.
کامنت و ووت یادتون نره ازم حمایت کنید بوس به کلتون دوستون دارم.}

𝑮𝒐𝒐𝒅𝒃𝒚𝒆 𝒎𝒚 𝒃𝒆𝒂𝒖𝒕𝒊𝒇𝒖𝒍Where stories live. Discover now