𝑮𝒐𝒐𝒅𝒃𝒚𝒆 𝒎𝒚 𝒃𝒆𝒂𝒖𝒕𝒊𝒇𝒖𝒍 (17)

160 27 6
                                    

minho:

چشمامو آروم از هم باز کردم به اطراف نگاهی انداختم فهمیدم تو آشپزخونم آروم میخواستم از جام پاشم که پشت سرم درد وحشتناکی گرفت.
چشمامو روهم فشردم و دوباره رو زمین دراز کشیدم
_آخ سرم....فیلیکس بیا کمکم کن.
ولی هیچ صدایی جز صدای تلویزیون نبود.
دسمو پشت سرم گذاشتم دیدم خونیه. شتی گفتم و دوباره فیلیکسو صدا زدم اما بازم هیچ صدایی از طرف فیلیکس نیومد.
یکم فکر کردم تا شاید یادم بیاد چی شده.

فلش بک*

_آها ببین غذا هامونم اومد.
رفتم سمت در وقتی درو باز کردم با یه مردی که سرشو پایین انداخته بود مواجه شدم. صورتش اصلا معلوم‌نبود.
_جناب غذا ها رو اوردید؟کی هستید شما؟
*بله بفرمایید.
غذارو داد و رفت پولشو قبلا آنلاین پرداخت کرده بودم برا همین پول نمیخواست اما برام خیلی عجیب بود صورتشو نمیذاشت ببینم.
درو بستم و رفتم تو آشپزخونه که یهو یه چیزی تو سرم خورد.
دسمو پشت سرم گذاشتم و گیج برگشتم سمت طرف ولی نتونستم ببینمش تا خواستم ببینمش چشمام سیاهی رفت.
تنها چیزی که شنیدن صداش بود.
"خوب بخوابی لی مینهو.
دستم خورد به یه کاسه هنگام افتادنم و شکست‌. دیگه چیزی نفهمیدم جز سیاهی مطلق.

پایان فلش بک*

اون اون صدا صدای چانگبین بود.
با دردی که توی سرم میپیچید از جام بلند شدم فقط تونستم خودم تا تلفنم برسونم و شماره بنگ چانو بگیرم.
_جواب بده بنگ زود باش عزیزم بردار گوشیتو.
بعد چند تا بوق صدای بنگ توی گوشم پیچید.
×جونم مینهو.
_بنگ اوضاع اینجا اصلا خوب نیس چانگبین فیلیکسو دزدیده.
صدای نگرانش تو گوشی پیچید.
×چی مگه مگه تو پیشش نبودی.
_حرومزاده با یه چیزی زده تو سرم بیهوشم کرده تازه به هوش اومدم از سرمم داره خون میاد یه کاری بکن بنگ فیلیکسو یا با خودش میبره خارج یا یه بلایی سرش میاره.
×باشه باشه تو اصلا نگران نباش بشین رو مبل تکون نخور من میام اونجا.
باشه ای گفتم و نشستم رو مبل. پاهامو از استرس تکون میدادم.
کجایی فیلیکس کجایی پسر...خدایا بلایی سرش نیاد.
دوباره دستمو پشت سرم گذاشتم و از درد هیسی کشیدم.
خدایا خیلی درد میکنه.
.
.
.
.
.

دوساعت از زمانی که فیلیکس گم شده بود میگذشت تمام این دو ساعت عین دوسال برام گذشته بود.
بنگ با هیونجین اومده بود.
خدایا الان من به هیون چطور بگم بهترین دوستت با فیلیکس چیکارا که نکرده.
هیونحین زخم سرمو تمیز میکرد و منم از استرس داشتم خودمو میخوردم.
_آخ هیون یواش.
+ببخشید هیونگ....اینم تمومه. چیز خواصی تبود فقط یه خراش ساده بود.
رفت نشست رو مبل تک نفره.
_ممنون.
بنگ دسم رو گرفت و موهام که تو صورتم بودو کنار زد.
بوسه ای به پیشونیم زد و بعد چشماشو بهم دوخت.
×بهتری؟
سرمو به معنای آره آروم تکون دادم.
×مینهو عزیزم قشنگ تعریف که چی شد.
_ من غذا سفارش داده بودم وقتی زنگ زدن رفتم درو باز کردم. یه مرد بود سرش پایین بود و کلاه سرش بود نمیتونستم قیافشو ببینم. غذارو بهم دادو رفت. بعدش رفتم آشپزخونه که غذاها رو توی ظرف بذارم اما یهو یکی با یه چیزی زد توی سرم. بعدشم که دیگه بی هوش شدم‌به هوشم اومدم دیدم فیلیکس نیست.
چان میخواست حرف بزنه که چشمش به قیافه عصبیه هیون افتاد.
به جایی که چا نگاه میکرد نگا کردم. هیون بدجور عصبی بود. جوری که ممکن بود الان هرکی جلو دستش میادو بکشه.
با صدای بم و عصبی گفت.
+اون حرومزاده این کارو کرده؟
_کیو میگی؟
چنان عربده ای زد که من از ترس پریدم تو بغل چان. چان هم چشماشو رو هم فشار داده بود.
هیون بلند شد و گلدونی که رو میز بودو زد به دیوار. گلدون به تیکه های ریزی تبدیل شد.
از ترس تو بغل چان جیغ کیشدم.
+شما ها فک کردید من نمیفهمم. منو خر فرض کردید. میدونم چانگبین چیکارا با فیلیکس کرده میدونم با جونم تهدیدش کرده.
از عصبانیت قرمز شده بود و رگای گردنش از عصبانیت زیاد زده بودن بیرون.
تاحالا هیونو این شکلی ندیده بودم.
اومد سمت من و من خودمو تو بغل چان از ترس بیشتر قایم کردم.
+هیونگ جواب بده اون عوضی فیلیکسو دزدیده؟
_آ...آ...آره.
+با دسای خودم میکشمش.
و به سمت بیرون قدم برداشت. به چان نگا کردم.
_برو برو جلوشو بگیر بدو بنگ.
بنگ چان باشه ای گفت و بدو رفت سراغ هیونجین.
.
.
.
.
.
bang chan:

رفتم سمت در و سریع بازدی هیونجینو گرفتم و برگردوندم سمت خودم.
×هیون وایسا التماست میکنم صبر کن.
+هیونگ دستمو ول کن اون عوضی امشب میمیره.
×نه نه نمیذارم بری نمیذارم قاتل شی فیلیکسم واسه همین نمیخواست بفهمی چون میدونست قاتل میشی نکن ترو خدا.
دستشو کشید و داد زد.
+پس میگی چیکار کنم بذارم اون عوضی فیلیکسو با خودش ببره؟ داری میگی فیلیکسو ول کن به امان خدا؟
صورتشو بین دستام گرفتم.
×نه نه من همچین حرفی نزدم.فیلیکسو میگیریم ولی نه با خونو خون ریزی پلیس این کارو انجام میده هیون این کار ما نیس ما فقط میتونیم منتظر بمونیم.
چند ثانیه نگام کرد و بعد صورتشو کشید عقب.
+تو میتونی منتظر بمونی اما من نه.
یه اصلحه از کمر یکی از بادیگاردا کشید و گرفت هم سمت بادیگاردا هم‌سمت من.
دسمو به معنای آروم باش جلو گرفتم.
×هیونجین من فداتشم کار اشتباهی نکن اون اصلحه رو بذار زمین.
+دنبالم‌نیا هیونگ هیچکس نیاد وگرنه مجبورم به یه کدومتون آسیب بزنم لطفا منو مجبور به این کار نکن.
×هیونجین اون اصلحه رو بذار زمین بذار باهم حرف بزنیم قول میدم فیلیکس پیدا شه خودم برات پیداش میکنم فقط خواهش میکنم اون اصلحه رو بذار رمین باشه؟
عقب عقب رفت و با اصلحه سوار ماشین شدو رفت.
سریع از مینهو سویچ ماشینشو گرفتم.
رو به بادیگاردا گفتم.
×از جلوی در خونه پرنده هم‌نباید پر بزنه مینهو هم نمیذارید بیاد بیرون.
_بنگ چی شده کجا میری.
×بعد تعریف میکنم برات.
بدو رفتم سمت ماشین و سوارش شدم. ماشینو روشن کردم و تا ته پامو روی گاز فشردم.
دنبال هیونجین میکردم اما یهو گمش کردم. ترمز گرفتم و از ماشی پیاده شدم.
×ای لعنت به این شانس.
عصبی دستی داخل موهام کشیدم.
کجایی هیون...ترو خدا کار اشتباهی نکن.
ماشینو روشن کردم و از کوچه ای که داخلش بودم زدم بیرون.
تو خیابون ها دنبال هیونجین میگشتم اما نبود آب شده بود رفته بود تو زمین.
با صدای تلفنم از فکر بیرون اومدم. گوشی رو داخل دستم گرفتم و تلفنو وصل کردم.
شماره ناشناس بود.
×الو...

𝑮𝒐𝒐𝒅𝒃𝒚𝒆 𝒎𝒚 𝒃𝒆𝒂𝒖𝒕𝒊𝒇𝒖𝒍Où les histoires vivent. Découvrez maintenant