feilx
چشمام بسته شد دسامم بستن.
استرس خودمو نداشتم میترسیدم هیونو ازم بگیرین نمیتونستم اینو تحمل کنم.
با بغض نالیدم.
√هیونگ.....هیونجینا.
هیونجین داد زد.
*عوضی ولش کن کاریش نداشته باششش.
دستو پا میزد که بیاد سمتم نجاتم بده از صدای خاک اینو میفهمیدم.
منو هدایت کردن سمت به جایی.یکم که گوش کردم فهمیدم رو به روی یه درم که پایینش دربا بود.
مقاومت کردم گریم گرفت.با گریه تمام جملات از دهنم میومد.
√نه خواهش میکنم ولم کنید هیونگگگ تروخدا کمک کننن.
صدای همون مرده که اسمش لوکا بود اومد.
+هوانگ هیونجین خوب مردنشو نگاه کن.
هیون دستو پا زدنش بیشتر شد که بیاد سمتم و نجاتم بده.
گریه میکرد با گریه داد زد.
*نکنلوکا ولش کنننن ترو خدا بش آسیب نزنید منو بکش ولی کاری به اون نداشته باش.
+نه دیگه دیره.
با گریه خطاب به من گفت.
*نجاتت میدم قول میدم.
دستو پا زدنش هی بیشتر میشد.
از ترسو استرس بدنم میلرزید.گریم شدید تر میشد.
√هیونگ مراقب خودت باش.
*نه نه نه نجاتت میدم نمیذارم بلایی سرت بیارن.
ولی یهومتوجه شدم که دیگه تموم شده و پرتم کردن تو آب.
به سطح آب نگاه میکردم که هی ازم دور تر میشد.
دوست دارمهیونم مراقب خودت باش :)
و یهو تاریکیه مطلق.hyunjin
نفسم تو سینه حبس شد وقتی دیدم فیلیکسو پرت کردن.
نه نمیتونستم بزارم ازم بگیرنش.
با گریه و تمام زوری که داشتم همه روپس زدم و پریدم از دره پایین تو آب.
رفتم تو عمق آب فیلیکسو دیدم ببشتر شنا کردم وقتی بش رسیدم.
چشم بندشو باز کردم و انداختم اون ور.
بیهوش بود.خیلی ترسیدم که از دستش داده باشم سریع هر دومونو اوردم رو سطح آب.
هینی کشیدم تا نفسم بیاد.
فیلیکسو گرفتم و شنا کردم تا رسیدیم به یه خشکی کشیدم فیلیکسو بالا.
خوابوندمش رو زمین.
شروع کردم احیای قلبی.
با استرس اسمشو صدا میزدم.
*فیلیکس لی فیلیکسسس با توام پاشو.
از نگرانی و استرس گریم گرفت.
دست از احیا قلبی کردن برداشتم وتنفس مصنوعی بش دادم ودوباره احیای قلبی کردم.
آبا از دهنش زدبیرون و شروع کرد سرفه کردن نفس عمیقی با گریه کشیدم.
*خداروشکر خداروشکر زنده ای.
نفس نفس میزد واطرافو نگا میکرد.بم نگا کرد.
هر دومون خیس خیس بودیم.
خفه گفت.
√هیونگ خوبی؟
سرمو به نشونه مثبت تکون دادم.
*الان من مهم نیستم تو تو حالت خوبه؟
√آره فقط یکم پام درد میکنه.
هنوز روزمین دراز کشیده بود پاچه شلورشو بالا زدم و دسمو رومچ پاش گذاشتم که آخی گفت.
*نمیتونی راه بری الانم که معلوم نیس کجاییم.
تو یه جا جنگل مانند بودیم.
باید زودتر میرفتیم میدونستم آدمای لوکا میان دنبالمون.
خم شدم سمتش.
*بیا رو کمرم تا بریم یه جا پیدا کنیم.
√اما تو خودت چی؟خسته میشی.
*کاری که میگمو بکن بچه به حرفمگوش کن.
باشه آرومی گفت و آروم بدون اینکه فشار بیاره به پاش اومد روکمرم.
آروم دسشو دور گردنم حلقه کرد.
بلند شدم زیر پاشوگرفتم که نیوفته.
صورتامون فاصله زیادی نداشت میتونستم نفساشو که به صورتم میخورد حس کنم.
نیم نگاهی به چشمای خوشگلش کردم و رومو برگردوندم سرشو رو شونم گذاشت.
√هیونگ الان کجا میریم.
*میرم یه جا تا بلکه بتونم تلفن پیدا کنم زنگ بزنم چانگبین.
√مرسی که نجاتمدادی هیونگ بت مدیونم.
چیزی نگفتم.
کاش میتونستم بگم عاشقشم ولی من برای فیلیکس خطرناکم.
شروع کردم حرکت کردن.
تو راه بودیم دیدم فیلیکس خوابیده و هیچی نمیگه.احساس کردمیه چیزی شده.
رسیدیم به یه جا فیلیکسو گذاشتم زمین وبرگشتم سمتش.
دسمو رو پیشونیش گذاشت.
شت تب کرده حالا چیکار کنم.زیر کمرش وپاشو گرفتم و بلندش کردم.
عین یه پر سبک بود.
به صورتش که عین برف سفید بود ولی الان از تب یکم رو به قرمزی رفته بود نگا کردم.
همش تقصیر منه که این بلاها سرت اومد ببخشید.
بعد حرکت کردمکه به یه کلبه رسیدم....._________________________________________
{آنیون گشنگام چطور مطورید^^
اینم از پارت 9.
امیدوارم خوشتون اومده باشه.
پارت بعد پر استرسه منتظر باشین خوشملام.
انرژی،ووت،کامنت یادتون نره نپسام.}
ESTÁS LEYENDO
𝑮𝒐𝒐𝒅𝒃𝒚𝒆 𝒎𝒚 𝒃𝒆𝒂𝒖𝒕𝒊𝒇𝒖𝒍
Acciónاسم:𝑮𝒐𝒐𝒅𝒃𝒚𝒆 𝒎𝒚 𝒃𝒆𝒂𝒖𝒕𝒊𝒇𝒖𝒍:خداحافظ زیبای من ژانر:اکشن،عاشقانه،درام،طنز. کاپل اصلی:هیونلیکس. کاپل های فرعی:مینسوک،چانمین و.... زمان آپ:دوشنبه ها من متاسفم لیکسی من مجبورم... چرا هیون؟چرا اینکارو میکنی؟... چشماش اشکی بود و برای یه لحظه...