𝑮𝒐𝒐𝒅𝒃𝒚𝒆 𝒎𝒚 𝒃𝒆𝒂𝒖𝒕𝒊𝒇𝒖𝒍 (part8)

270 47 0
                                    

Hyunjin

چشممو‌ آروم تکون‌دادم.آروم‌چشمامو باز کردم چندبار پلک زدم که دید تارم‌واظح شه.
یهو صدای آشنایی تو گوشم پیچید.
+اوووو بل اخره به‌هوش اومدی هوانگ هیونجین؟
امکان نداشت لوکا برگشته؟
یهو یاد فیلیکس‌افتادم.رنگم پرید بدنم یخ کرد.یه لحظه حس کردم روح از بدنم‌خارج شده.
لوکا‌ با یه‌نیشخند چندش اومد سمتم‌.
+نکنه نگران عشقتی؟اوم برای انتقام از تو فکر خوبی براش دارم.
عصبی شدم.حق نداشت بلایی سر فیلیکس بیاره اجازه نمیدم.
دستو پا زدم.
*ترسوی بزدل تو با من مشکل داری فیلیکسو ول کن بره انتقامتو از من بگیر.
چونمو تو دستش فشار داد.از لا دندواش عصبی غرید.
+حرف دهنتو بفهم هوانگ هیونجین مقصر مرگ داداشم‌تویی اون به خاطر عشقش به تو خودکشی کرد.مقصر همه‌چی تویی الانم‌بهتره مراقب حرف زدنت باشی چون جون عشقت دست منه.
داد زدم.
*به من‌ ربطی نداره مرگ داداشت مگه من گفتم بیا بم دل ببند.من به‌فیلیکس هیچ حسی ندارم.
اما ففط‌داشتم‌دورغ میگفتم که‌حسی ندارم من من عاشق فیلیکس شده‌بودم :)
لوکا دم‌گوشم گفت.
+اون‌چشمایی که سرد بودن الان به خاطر نجات جون‌فیلیکس دارن دستو پا میزنن.نگرانی و‌دلشورت برا فیلیکس زیادی تابلوعه.
چیزی نگفتم.راس میگفت من دلمو به فیلیکس باخته بودم.
بغض کرده بودم.اگه فیلیکس بلایی سرش بیاد هیچ وقت خودمو‌‌نمیبخشم.
اون برام‌باهمه فرق داشت.
آرزومه کاش یه بار دساشو‌ بگیرم.
یه بار بغلش کنم.
یه باربوش کنم.
اما اینا هیچ وقت اتفاق نمیوفته چون اون منو فقط به عنوان دوست. معلمولی‌ میبینه :)
لوکا فیلیکسو اورد فیلیکس داشت سعی میکرد دسو پاشو باز کنه و به من برسه.
√هیونگ هیونجینا نجاتم بده.
بهش لبخند تلخی زدم.
*از اینجا نجاتت میدم سالم‌میفرستمت بری.
سرمو‌پایین انداختم.
*ببخشید تقصیر منه که الان اینجایی.
√هی تو مقصر هیچی نیستی الانم نگران نباش هردو فرار میکنیم‌باشه؟
هردو نجات پیدا میکنیم هیونگ.
کلمه هیونگ قلبمو میسوزوند.درسته اون منو به عنوان هیونگش میبینیه.
سرمو به نشون مثبت تکون دادم.
*هوم‌فرار میکنیم.....معذرت میخوام تقصیر منه که تو ای وضعیتیم.
چند لحظه سکوت کرد.
√تو مقصر هیچی‌نیستی اگه هم اتفاقی افتاده مقصرش خودشون بودن نه تو.تو فقط یه قربانی بودی این وسط.
با این حرفش لبخند تلخی زدم.
حتی اگه به عنوان عشق نگهش ندارم‌میترسم این فرشته رو‌از دست بدم.
حاظرم با عشقی که دارم بسوزم ولی پیشم بمونه.نمیتونم.نمیتونم همچین فرشته ی پاکی رو‌ تو خطر بندازم:)
نمیتوم از دستش بدم.به عنوان عشقش نمیخواد به عنوان هیونگش میمونم.
با این عشق میسوزم ولی فیلیکسو از دس نمیدم.
√هیونگ....هیونگ خوبی؟
سئوالاتشوبا نگرانی میپرسید.
نگاش کردم.
*اوهوم چیزی نیس.

_____________
__________
_____

narrator

هردو پسر تو یه اتاق رو به روی هم بسته شده بودن.این برای دو پسر عاشق که نگران هم بودن سخت بود بود.
فیلیکس عاشق هیونجین بود ولی آیا میتونست به هیون اعتراف کنه؟
خب صد در صد نه چون میترسید هیونو از دست بده.
صدای در هر دو پسرو به خودش اورد.
هردو سمت در برمیگردن.
هیون با نفرت به کسی که درو باز کرده بود نگا کرد و بعد گفت.
*عوضی بزار این پسر بره باهم حرف میزنیم.
پسری که رو به روی هیون بود زد زیر خنده.
دلشوره و نگرانی در دل فیلیکس موج میزد.نگران هیونش بود ولی کاری از دستش برنمیومد
پسره با خنده ادامه داد.
+اوووو نگران نباش هردوتونو آزاد میکنم.
هر دو سئوالی بش نگاه کردن.
دو نفر دست هیون و فیلیکسو باز کردن و بردنشون سمت به دره که پایینش دریا بود.
فیلیکس با ترس به اطراف نگا میکرد.رنگش سفید شده بود.بدنش یخ کرده بود.انگار دیگه حرکت خونو تو بدنش حس میکرد.
ولی این نگرانی برا هیونش بود که یه وقت بلایی سرش نیارن.
هیون هم نگران این بود که بلایی سر فیلیکسش نیاد.
هردو نگران هم بودن.
هیونو دو نفر یه جا نگه داشتن و مجبورش کردن زانو بزنه.
چشمای فیلیکسو بستن و دساشو از پشت بستن و سمت دره هدایتش کردن.
فیلیکس از ترسو نگرانی بغض کرده بود و همون طور گفت.
√هیونگ.....هیونجینا.
ولی چی در انتظار اون دوتا بود؟چه اتفاقی قرار بود براشون بیوفته؟چی قرار بود سرشون بیاد......

_________________________________________

{هلو مَلیکُم حالتون چطوره؟^^
متاسفانه این چند وقت سرما خورده بودم و حالم خیلی بد بود معذرت میخوام برا تاخیرم عشقام🥲💜
به نظرتون چه اتفاقی برا هیونو فیلیکس میوفته؟
لاوی خوشگلم کامنت و ووت یادون نره💜
نظراتتونو درباره این پارت بگین دوستون دارم💕💗
بای بای میبینمتونننن🍦}

𝑮𝒐𝒐𝒅𝒃𝒚𝒆 𝒎𝒚 𝒃𝒆𝒂𝒖𝒕𝒊𝒇𝒖𝒍Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt