𝑮𝒐𝒐𝒅𝒃𝒚𝒆 𝒎𝒚 𝒃𝒆𝒂𝒖𝒕𝒊𝒇𝒖𝒍 (18)

164 28 6
                                    


bang chan:

+الو...
×هیونگ کمک ترو خدا منو از دست این روانی نجات بده.
با شنیدن صدای فیلیکس زدم رو ترمز و سریع یه جا پارک کردم.
+فیلیکس فیلیکس عزیزم بگو کجایی بیام دنبالت اون کثافت ترو کجا برده.
فیلیکس با هق هق شروع به صحبت کرد.
×هیونگ...هق...من...هق...منو...اورده تو یه کلبه توی جنگل میخواد منو ببره آلمان.
+فیلیکس این گوشیو سعی کن قایم کنی ما رد گوشیو میزنیم میایم‌دنبالت.
×تروخدا کمکم کنید هیونجین اون مراقب باشین نیاد نمیخوام بلایی سرش بیاد.
"داری چیکار میکنی پسره خیره سر.
صدای جیغو گریه فیلکس که التماس میکرد چانگبین نزنتش عصبانیت منو چند برابر میکرد.
با شندیدن یه صدایی فهمیدم گوشی از دست فیلیکس افتاده. بعد چند دیقه و شنیدن سرفه فیلیکس فهمیدم چانگبین از زدنش دست کشیده.
پشت تلفن عربده زدم.
+مرتیکه حرومزاده اون دستاتو میشکنم سئو چانگبین.
چانگبین گوشی رو از رو زمین‌گرفت و خندید.
"بیا دیگه هیونگ بیا از پشت گوشی دستامو بشکن.
+به من‌نگو هیونگ عوضی چندشم میشه من هیونگ تو نیستم.
"دنبالمون نگرد پیدامون نمیکنی.
+فیلیکسو ول کن بره تا باهم حرف بزنیم.
"من فیلیکسو میخوام و الانم دارمش نیازی به صحبت ندارم.
چشمام‌ رو از عصبانیت زیاد روی هم‌فشار دادم.
+چانگبین دعا کن قبل هیون من پیدات کنم وگرنه جلوی هیونجینو دیگه نمیگیرم میذارم بکشتت چون لیاقت آدم حرومزاده ای مثل تو مرگه.
صدای خندش گوشمو پر کرد.
چقدر یه انسان میتونه پست و عوضی باشه چطور میتونه همچین کاری با کسایی که سال ها باهاشون رفاقت کرده بکنه.
"اگه میتونه بیاد منو پیدا کنه.نه تو نه پلیس و نه اون هیونجین احمق نمیتونید جای منو فیلیکسو پیدا کنید.
و بعد صدای بوق گوشی.
+الو الو.
گوشیو پرت کردم یه گوشه ماشین. خدا لعنتت کنه چانگبین.
یکم سرمو رو فرمون گذاشتم و دوباره گوشیمو گرفتم و زنگ زدم به شماره چانگبین.
《 دستگاه مشترک مورد نظر خاموش میباشد لطفا....》
گوشیو قطع کردم.
عوضی سیمکارتشو در اورده. خدایا چیکار کنم چیکار کنم؟؟
از یه طرف هیون که الان معلوم نیس کجاس از یه طرفم فیلیکس.
دارم دیونه میشم....

.
.
.
.
.
.
.

hyunjin

به دو خونه ای که چانگبین داشت سر زدم به شرکتش هم همین طور و به هرجای دیگه ای که ممکن بود اونجا باشه ولی محظ رضای خدا این مرتیکه با فیلیکس آب شدن رفتن تو زمین؟
تو ماشین نشستم و سرمو به صندلی تکیه دادم. فکرم هزار جا میرفت نگران فیلیکس بودم.
اما بیشتر از همه ظربه ای که چانگبین بهم زد درد داشت. اون تنها دوست من بود.
چطور تونست همچین کاری باهام بکنه. بهش اعتماد داشتم ولی اون...
آه خدایا.
میخواستم ماشینو روشن کنم که با دیدن کسی که تو ماشین نشست یه تا ابروم بالا رفت.
سرد نگاش کردم.
بهم پوکر نگا کرد.
÷دوست فلیکسم آی ان.
با صدای بم و سرد لب زدم.
*خب؟چی میخوای؟
÷میدونم چی شده.
*خب که چی؟
÷میخوام کمکت کنم تو پیدا کردن فیلیکس.
خنده ای کردم و سرمو پایین انداختم به چهره روباهیش نگاه کردم.
*تو بچه روباه مگه چه کاری ازت برمیاد؟
پوکر تر نگا کرد.
÷خیلی بیشوری.
*میدونم الان پیاده شو.
÷یاااا‌.
*ببین من باید فیلیکسو پیدا کنم اون عوضی معلوم‌نیس چیکار داره با فلیکس میکنه.
شروع کرد کمربندشو ببنده همون طور که میبست ریلکس لب زد.
÷تو منو دسته کم گرفتی هوانگ هیونجین.
هیونجین: ........
÷من سال ها میدونستم‌ اون چانگبین چه حرومزاده ایه.
با تعجب بهش نگاه کردم. انگار زبونمو بریده بودن نمیتونستم حرف بزنم از تعجب.
این بچه کیه؟
بهم نگاه کرد.
÷انقدر مدرک جرم ازش دارم که بتونم بندازمش زندان.
*تو تو....
خنده آرومی کرد.
÷نه تو نه فیلیکس منو درست نمیشناسید پس بذار خودمو معرفی کنم.
یه کارت از جیبش در اورد. و جلوم گرفت.
÷من سروان یانگ جونگین هستم.
چشمام از تعجب زد بیرون.
*تو تو همون پلیس معروفی باورم نمیشه. اما گفتن تو مردی.
کارتشو گذاشت تو جیبش و نیشخندی زد.
÷خوب گوش بده هوانگ هیونجین سال هاس دنبال چانگبینم وقتی فهمیدم دوست توعه تصمیم گرفتم از یه راه دیگه وارد شم، خودمو به مردن زدم تا بتونم از کارای اون عوضی سر در بیارم.
باهاش کم کم عین تو دوست شدم و تمام جاهای خونش و شرکتش شونود گذاشتم و به گوشه و وسایل شخصیش ردیابی وصل کردم‌که با چشم دیده نمیشه و الان....
*تنها کسی که جای فلیکسو میدونه تویی.
÷آفرین خوشم اومد باهوشی.
گوشیش رو از تو جیبش در اورد و جوری گرفت که من ببینم.
به یه نقطه ای که چشمک میزد اشاره کرد.
÷ببین داره میره فرودگاه و تا دوساعت دیگه پروازشون بلند میشه.
میخواستم ماشینو روشن کنم که جلومو گرفت و بی سیمش رو در از کمرش در اورد.
÷تمام واحد ها به گوش فرودگاهِ سئول رو نامحصوص محاصره کنید و قبل از رسیدن سئو چانگبین همه فرودگاه باید تخلیه بشه و کل درای فرودگاه بعد از ورود چانگبین و فیلیکس کاملا بسته شه. فراموش نکنید هیچ هواپیما و جت شخصی ای نباید از اون فرودگاه خارج شه مفهومه؟
_بله جناب سروان مفهومه.
÷یادتون باشه به فلیکس هیچ آسیبی نرسه تمام.
و بعد بی سیمو گذاشت تو جیبش.
دستشو عقب کشید و به صندلی تکیه داد. ریز و مبهم‌نگاش کردم که نگاهش بهم افتاد.
÷چیه چرا اون جوری نگام میکنی فیلیکس صمیمی ترین دوستمه خو معلومه براش اینکارا رو میکنم الانم حر‌کت کن وگرنه نمایشو از دست میدی.
دیگه بدون اینکه حرف بزنم ماشینو روشن کردم و با یه حرکت دنده رو عوض کردم.
پامو رو پدال گاز فشار دادم.
قراره خودم عجلت بشم چانگبین ببینم حتی اگه پلیسم اونجا باشه میتونه توعه عوضیو از دست من نجات بده؟ منتظرم‌باش سئو چانگبین.

.
.
.
.
.
.
.

felix

تمام بدنم از کتکای چانگبین درد میکرد. به بیرون نگاه میکردم.
خدایا خود منو از دست این روانی نجات بده.
با دیدن فرودگاه رنگم پرید. نه نه من نمیرم من با این دیونه جایی نمیرم.
با صدای بم و سرد چانگبین از ترس به صندلی چسبیدم.
"پیاده شو.
سرمو به نشونه منفی تکون دادم.
"فیلیکس دیونم نکن پیاده شو.
×من با توعه دیونه جایی نمیام.
چنان دادی زد که من از ترس تو خودم داخل ماشین جمع شدم و دستمو رو گوشم گذاشتم.
"گفتم دست تو نیس یا عین آدم پیاده میشی یا به زور پیادت میکنم.
زدم زیر گریه.
×مرتیکه چندش من هیچ وقت مال تو نمیشم.
فاصله بینمون رو کم کرد سرمو به طرف مخالف بردم.
حس کردم قلبم قراره از ترس از جاش در بیاد.
چونمو بین انگشتاش گرفت و سرمو سمت خودش چرخوند.
با اخم و چشمای گریون به چشماش نگا کردم.
"همون طور ‌که تو رو به زور از هیون گرفتم به زور مال خودم‌میکنمت.
عقب رفت و سرجاش نشست با سر به آدماش اشاره کرد که من رو پیاده کنن.
یکی از بادیگاردهاش بازومو گرفت و پیاده کرد.
داد زدم.
×به من دست نزن عوضی ولم کن.
چانگبین کلافه پیاده شد و بازوم رو از دست بادیگاردش گرفت.
"پشت سرمون تا دم فرودگاه بیاین بعدم دم فرودگاه وایمیسن تا هواپیمامون بلند شه. شماهم با یه هواپیمای دیگه میاین.
بعد رو به من گفت.
"جرعت داری باهم‌مقاومت کن تا هیونگات و دوست عزیزت آی ان،خانوادت و هیونجینو بکشم.
با این حرفش ترس برم داشت. اون واقعا یه دیونه بود و وقتی به چشمای خالی از احساسش نگاه کردم هیچی جز یه کلمه نبود. (منو دست کم نگیر جوجه میکشمشون.)
چاره ای نداشتم و سرم رو به نشونه باشه تکون دادم.
معذرت میخوام هیون ولی مجبورم.
چانگبین دستمو گرفت و منو برد داخل فرودگاه ولی چرا کسی داخل فرودگاه نبود.
چانگبین که یکم شک کرده بود خواست برگرده که در ورودی بسته شد.
*اعزائیلت اومده سئو چانگبین...

𝑮𝒐𝒐𝒅𝒃𝒚𝒆 𝒎𝒚 𝒃𝒆𝒂𝒖𝒕𝒊𝒇𝒖𝒍Where stories live. Discover now