𝑮𝒐𝒐𝒅𝒃𝒚𝒆 𝒎𝒚 𝒃𝒆𝒂𝒖𝒕𝒊𝒇𝒖𝒍 (13)

169 33 0
                                    


Hyunjin

با دور شدن بابام دنبالش دویدم ولی بهش نمیرسیدم.
*اپا وایسا تنهام نذار خواهش میکنم. دوباره تنهام نذار.
جمله آخر رو با بغضی که گلوم رو چنگ میزد گفتم.
با صدای لطیف آرامش بخشش برگشت به سمتم. با لبخندی که‌ به روی لب هاش بود لب زد.
_باید برگردی پسرم...یکی اون بیرون منتظرته.
........
حالا صدای دکترا بود که نا واضح به گوشم میرسید. میشنیدم ولی نمیتونستم بیدار بشم.
من چم شده بود چرا نمیتونستم نه حرف بزنم نه بیدار شم نه تکون بخورم.
×رفته کما...اتاق مراقبت های ویژه رو آماده کنید زخمش رو که بخیه بزنیم میبریمش بخش مراقبت های ویژه.
-چشم دکتر میگم آماده کنن.
پس درست بود من رفتم کما. کاش یکی از فیلیکس تا وقتی من خوب بشم مراقبت کنه.
ترس تو وجودم بود.
یعنی فیلیکس منو فراموش میکنه!؟ یعنی لیکسیم رو کس دیگه میگرتش و برا خودش میکنه!؟
باید سریع تر به خاطر فیلیکس پاشم فقط به خاطر اون..‌.
.
.
.
.
.

(a week later)

Felix

تو کافه ای که اون روز چان هیونگ با مینهو هیونگ اومده بود نشسته بودم‌.
تمام فکر و ذهنم درگیرِ هیونجینم بود. یک هفتس داخلِ کماس و هنوز به هوش نیومده. هنوز نتونستم اون چشمایِ مشکی رنگش رو ببینم و دوباره بهش بگم‌ هیونگ. نمیتونم بگم عاشقشم چون میدونم باعث دردسرش میشم و خانوادم مخالفت میکنن.
به خاطر اینکه هبونجین دوشمن زیاد داره و خانواده من...عاح خدایا.
سرم رو بیا دست هام گرفتم.
شدم عین بچه ای که مادرشو گم کرده و نمیدونه چیکار کنه‌.
با بوسیدن گونم توسط شخصی فهمیدم چانگبینه. از هر لمس چندشم میشد.
تا خواست لبمو ببوسه سرمو به جهت مخالف کردم.
√بهم حق دس زدن نداری.
چیزی نگفت و دست هاشو از روی شونم برداشت و رو به روم نشست. از تنها فردی که تنفر داشتم صد درد این پسری بود که‌ رو به روم‌نشسته بود.
سرمو‌پایین انداختم و زیر چشمی نگاهش کردم نیش خندی زد.
-چیه بیبی ترسیدی ازم!؟
خنده عصبیی کردم و نگاش کردم.
√من از تو نمیترسم سئو چانگبین، ازت نفرت دارم. حالم ازت بهم میخوره. تو کسی بودی که با اون مرتیکه عوضی لوکا دست به یکی کردی و کاری کردی تیر بخوره.
پوزخندی بهم تحویل داد و لب زد‌.
-میدونی چند ساله میشناسمت و دنبالتم ولی جرعت نمیکنم سمتت بیام چون میترسیدم پسم بزنی. خب که چی آره من کردم میخوای چیکار کنی جوجه بری به هیونجینی که تو کماس بگی؟ با اینکارت فقط‌ هیونجین رو از دست میدی. چه بخوای چه نخوای مال منی لی فیلیکس یونو؟
اشک تو چشمام موج میزد.
√من به اجبار با توام میفهمی!؟ من قلبم‌برا یکی‌ دیگس. تو رو دوس ندارم.
یه قطره اشکم‌رو میز چکید. با بغضی که باعث شده بود صدام به لرزش در بیاد گفتم.
√تو منو تهدید به مرگ هیونجین کردی...
-آره کردم...خوبه چند بارم دیدی تو بیمارستان همون طور که تو کما بود میخواستم کارشو یه سره کنم.
دیگه کنترلی رو اشکام نداشتم.
√دیدم...توعه عوضی حتی دلت از سنگ هم نیست سنگ هم گاهی اوقات میشکنه. هیونجین این همه بهت خوبی کرد بعد توعه بیشرف چیکار کردی!؟ هه آدم نبودی لیاقت اون همه‌خوبیه هیونجین رو نداشتی.
گوشیمو برداشتم و عصبی و با چشمای اشکی غریدم.
√ولی یه روزی تاوان این کاراتو پس میدی سئو چانگبین.
بدون اینکه بذارم کلمه ای از دهنش در بیاد با گریه گذاشتم رفتم.
کمی آروم شده بودم ولی قلبم اصلا آروم نمیگرفت.
داخل ذهنم داشتم با کلافگی هام میحنگیدم و فک میکردم که گوشیم زنگ خورد.
با صدای گرفته گفتم.
√بله هیونگ.
چند ثانیه سکوت کردم و یهو دوباره بغض کردم.
√جدی میگی؟ من من الان میام.
و گوشیو قطع کردم.
_________________________________________

یوهاهاها اینم پارت 13^^
لاوا اگه خوب بود یا بد بود به بزرگیه خودتون ببخشید.🌟☘
امیدوارم‌دوسش داشته باید این‌پارتو*-*
لاوتون عشقای من💜💞
راسی‌چرا کادویی که‌بهتون دادمو ندید؟ :(
براش کامنت و ووت بذارید اولین سناریومه :)
سناریوش هم از چانهوعه^^
کامنت ووت یادتون‌نره برا این پارت پ سناریو نیاز به انرژی دارم‌واقعا🥺🍃
مرسی عاشقتونم‌یه عالمه^^

🌟☘امیدوارم‌دوسش داشته باید این‌پارتو*-*لاوتون عشقای من💜💞راسی‌چرا کادویی که‌بهتون دادمو ندید؟ :(براش کامنت و ووت بذارید اولین سناریومه :)سناریوش هم از چانهوعه^^کامنت ووت یادتون‌نره برا این پارت پ سناریو نیاز به انرژی دارم‌واقعا🥺🍃مرسی عاشقتونم‌...

Oops! Questa immagine non segue le nostre linee guida sui contenuti. Per continuare la pubblicazione, provare a rimuoverlo o caricare un altro.

اینهاشش کادوایی که براتون عاپ کردم حیح^^

𝑮𝒐𝒐𝒅𝒃𝒚𝒆 𝒎𝒚 𝒃𝒆𝒂𝒖𝒕𝒊𝒇𝒖𝒍Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora