Part 11

347 29 6
                                    

صبح حوصله شرکتو نداشتم،اگه نمیرفتم اوضاع بدتر میشد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


صبح حوصله شرکتو نداشتم،اگه نمیرفتم اوضاع بدتر میشد...خودمو که تو آیینه دیدم وحشت کردم،حتی حوصله نداشتم به خودم برسم... دوباره چشمم به دستبند روی میز افتادو با حرص به گوشه ی اتاق پرت کردم....سیلی محکمی به خودم زدمو تو آیینه به خودم گفتم: به خودت بیا...وقتی میگه تمومه یعنی تمومه...

سریع حاضر شدمو به شرکت رفتم...خودمو مشغول کار کردمو تا حد امکان از اتاق بیرون نمیومدم..

جیمین اومد اتاق،نگرانم بود: " هانا

_بله؟

_از صبح اینجایی...ساعت ۲ شد،حداقل بیا ناهار بخور

_میل ندارم، کارم زیاده

_مجبور نیستی گشنگی بکشی...اوکی پس صبر کن

از اتاق خارج شد.. از صبح هیچی نخورده بودم ولی اصلا گشنه نبودم...نوبت به ادیت صدای جونگکوک رسید،دستام میلرزید نمیتونستم پلی کنم..

_هیون؟

_بله؟

_میشه این قسمت هایی که میگمو تو ادیت کنی؟

_کجاهارو؟

_لیریک های جونگ کوک رو

_چرا؟

_اممم...ندیدی اونروز... میترسم دوباره ایراد بگیره...تو زحمتشو بکش، مرسی

_باشه

جیمین غذا به دست به اتاق اومد: "خب اینم غذای شمااا

تعجب کردمو غر زدم: "وای جیمین، من که گفتم میل ندارم

_میل ندارم نمیشه باید بخوری..تا تموم نکردی از اینجا نمیرم...زود باش

میخواست کمک کنه تا بخورم: "دهنتو باز کن

عصبانی شدم: "یااا جیمین دارن نگامون میکنن ...خیلی خب میخورم

Don't Far Away | Complete Where stories live. Discover now