Part_03

139 40 42
                                    

Ghost - natasha blume🎶🎧

..........................

بهم خیره شده بودیم که یک دفعه شروع کرد به بلند بلند خندیدن. یکم خودش رو عقب کشید و ما بین خنده هاش گفت:

- خدای من... صورتش رو ببین!


قهقه میزنه و من، بهت زده بهش خیره شدم. عقب عقب میره داخل و با حرکت سرش به داخل خونه اشاره میکنه:

- بیا داخل مرد جوون. کنجکاوم بدونم زیر اون پوسته تارزانی که به خودت گرفتی، چی قایم شده.


با شک قدم برمیدارم و وارد خونه میشم.  پشت سرم در رو میبنده. نفسش رو بیرون میده:

- خب... چقدر طول میکشه ؟



نگاهم رو اطرافم میچرخونم. یه خونه ساده، شیک و تمیز. درست شبیه خیلی خونه های دیگه ای که وجود دارن. البته... این یکی خیلی شلختست!
همینطوری اطرافم رو دید میزنم که صداش تو گوشم میپیچه:

- بعدا برای دید زدن وقت داری. بهتره اول بری یه دوش بگیری. قبل از اینکه خونه رو تبدیل به کثافت خالص کنی!

به سمتش میچرخم و با لبخند هولی به نشونه تایید حرفش سری تکون میدم. قبل از اینکه چیزی بگم، چشم‌هاش رو ریز میکنه و ادامه میده:

- صبحونه که نخوردی ؟




لبم رو زبون میزنم و آروم میگم:

- نه راستش. چیزی نخوردم.




ابرویی بالا میده و جلو تر از من پله هارو بالا میره:

- بهت حموم رو نشون میدم. میتونی اول دوش بگیری. دنبالم بیا.




تندی میگم:

- من لباسی واسه پوشیدن ندارم. و ممنون میشم اگه ممکنه از تلفن همراهت استفاده کنم.



موقعی که از جلوم رد شد سر تا پام رو نیم نگاهی کرد و بدون اینکه توقف کنه ادامه داد:

- چند دقیقه قبل که درخواست حموم کردی یادت نبود؟ و درضمن اینجا آنتن نمیده پس تلفن همراهی درکار نیست. اگر میخوای زنگ بزنی باید کلی پیاده روی کنی. و درباره تلفن خونه؛ آخرین باری که میشد ازش استفاده کرد درست یادم نمیاد. شاید چون فقط 18 سالم بود. و بهت قول میدم، من الان حتی به 18 سال نزدیک هم نیستم!

تقریبا جیغ میزنم:
- چی؟؟ داری باهام شوخی میکنی؟


با قیافه جدی بهم نگاه کرد و با لحن خاصی گفت:
- یه دلیل به من بده که بخوام با مردی که چند دقیقه پیش باهاش آشنا شدم شوخی کنم.


Blue DimensionWhere stories live. Discover now