part_15

65 27 22
                                    

Cherry Blossom_ Lana Del Rey🎶🎧

--------------------------

بلندتر میخونم که یهو آب دهنم توی گلوم میپره و سرفه ام میگیره. مجبور میشم برم آشپزخونه تا جونم رو نجات بدم. نفسم که جا اومد متوجه میشم دیگه صدای موزیک رو نمیشنوم. خوشحال سمت نشیمن میرم تا با لویی صحبت کنم. ولی هیچکس اونجا نبود. حتی کلیفورد.
گیج اطراف رو نگاه میکنم اما نیست...

شاید قبل از برگشت من خاموشش کرده و برگشته بالا. نمیدونم الان لجبازی درست باشه یا نه اما نیازه اونو از اتاقش بیرون بکشم. پس از اول شروع میکنم. گرامافون رو روشن میکنم، بازم میخونم، میرقصم و ورودی رو مرتب چک میکنم که متوجه اومدنش بشم.
بالاخره صدای پاش رو میشنوم که خیلی سریع داره از پله ها پایین میاد. لبخندی روی لبم میاد و میگم:

- بالاخره اومدی!

عصبی گرامافون رو خاموش میکنه  فریاد میزنه:

- وقتی یک بار خاموشش میکنم یعنی دیگه نمیخوام بشنومش لعنتی!

لبخندم از روی لبام محو میشه. به صورتم زل میزنه، و با بلند ترین صدایی که تاحالا ازش شنیدم شروع به حرف زدن میکنه:

- داری چه غلطی میکنی؟ ها؟ بگو دقیقا داری چه غلطی میکنی؟

تا میام حرف بزنم با عصبانیت بیشتری ادامه میده:

- گفتم به چیزی دست بزن؟ گفتم اجازه داری فضولی کنی؟ گفتم اینجارو مثل خونه خودت بدون؟ نه لعنتی نه! نگفتم! فقط گفتم همینجا بمون. گفتم میتونی بمونی! حالا بهم بگو دقیقا داری چه غلطی میکنی؟


قفسه سینش بالا پایین میشد و موهاش یکم توی پیشونیش شلخته شده بودن. آب دهنم رو قورت میدم و با صدایی که به سختی شنیده میشه میگم:

- لویی من...


تندی میگه:

- تو؟ توچی هری؟ فکر کردی میتونی اینور اونور بچرخی و به هرچیزی دست بزنی؟

حتی نمیتونستم سرم رو بالا بیارم. با شونه ام به دیوار تکیه داده بودم و با انگشت هام ور میرفتم. آروم گفتم:

- من فقط میخواستم حالت رو بهتر کنم.


خنده عصبی ای میکنه:

Blue DimensionWhere stories live. Discover now