part_27

15 4 0
                                    

Speak Softly, Love_Yao Si Ting🎶🎧
-----------------------------------

توی تخت دراز کشیدم و عین دختر بچه ها دارم فکر میکنم که چطوری توجه پسری که روش کراش دارم رو توی دبیرستان جلب کنم.
میدونم ساده بنظر میاد چون این داستانا بین بچه های دبیرستانیه؛ اما نه. همیشه اینطور نیست.
برای من، این یه داستان بین شاگرد و معلمه. معلمی که حسابی جذاب و جا افتاده است و شاگرد خامی که تنها چیزی که میدونه، اینه که عاشق شده.
هرچقدر بیشتر بهش فکر میکنم، بیشتر گیج میشم. چطور شد که من به اینجا رسیدم؟ منظورم عاشق شدنه.
من اومدم اینجا قایم بشم و یه حالی با آب گرم به بدنم بدم، قرار نبود به صاحب خونه احساسی پیدا کنم یا توی مستی سعی کنم ببوسمش. قرار نبود تماشا کردنش کار هر ساعتم بشه و رویا پردازی کردن درباره بودن با اون تبدیل به روتین هر روز و هر ساعتم بشه. من حتی قرار نبود که یهو تبدیل به یه مرد مرده بشم.



شاید هم واقعا آب گرم اثر کرده. کثیفی هارو شسته و من واقعی رو از زیر لجن بیرون کشیده. به هر حال اسم اون کثافتی که توش بودم رو نمیشد زندگی گذاشت
هرچیزی که هست من حالم باهاش خوبه. انقدر خوب که توی مردن دارم زندگی رو احساس میکنم.
غرق شدن توی رویا، اونم وسط دنیای مرده ها یکم عجیب بنظر میرسه. منظورم اینه که یه جورایی اون رویا ها از اینجا میومدن. حداقل تصور من این بود؛ اینکه رویا ها از اینجا میان و توی مغزمون مثل ماهی شنا میکنن.
ولی حالا وسط دریا ایستادم، توش نفس میکشم و هنوزم سرم پر از ماهی های شناوره. پس اگه ماهی ها اهل این اقیانوس نبودن، پس از کجا میومدن؟
شاید از یه اقیانوس دیگه. شاید جایی که قرار نیست هیچ وقت ببینمش.


در رو باز میکنه و افکار بچگانه ام رو بهم میریزه. بدون هیچ حرفی میاد و کنارم دراز میکشه. بهش نگاه میکنم و منتظرم که حرف بزنه. بعد از چند لحظه نفس عمیقی میکشه وشروع به حرف زدن میکنه:

Blue DimensionWhere stories live. Discover now