Part17🍮

7.5K 1K 248
                                    

تهیونگ انگار با کوکی ارتباط خوبی برقرار کرده بود اما جونگ کوک همچنان ازش خجالت میکشید و انگار هنوزم بهش بی اعتماد بود.
پوف کلافه‌ای کشید و خودش رو روی تخت انداخت.
اما با این کارش تخت تکون خورد و باعث بلند شدن ناله جونگ کوک شد.

آلفا با تعجب سرش رو برگردوند و به پسر کوچیکتر نگاه کرد.

-چیزی شده؟

جونگ کوک سرش رو به دو طرف تکون داد و بیشتر رفت زیر پتو.
تهیونگ اخم ریزی از کنجکاوی کرد و سمت امگا خم شد.
پتو رو از روی سرش کنار کشید و با دیدن چهره بی قرار امگا نگران لب زد:

-میخوای بریم بیمارستان؟؟ تو که خوب بودی یهو چیشد بچه؟

دستش رو زیر کمر و شونه های امگا برد تا بلندش کنه اما با ناله دیگه ای که از بین لبای امگا خارج شد و رایحه‌ی غلیظی که ناگهانی پخش شد، متعجب و شوکه بهش خیره شد.

هیچ اطلاع کوفتی‌ای در این زمینه نداشت!
الان چون اولین هیت‌شه بیشتر درد داره؟ باید بازم با پزشک تماس میگرفت یا باید براش دارویی چیزی میخرید؟؟
البته خودش هم بهتر از همه میدونست که هردوشون چی میخوان و چی نیاز دارن اما باز هم مقاومت میکرد و انگار کمی... تردید داشت؟
بهرحال اون مطمئن نبود که جونگ کوک اونو میخواد یا نه.

باز هم مشغول درگیری با خودش شده بود و مثل همیشه بعد از فکر کردن به این چیز ها کلافه و غمگین شده بود.

اما این زیاد دووم نیاورد چون امگا به بازوش چنگ زد و همون طور که نفس نفس میزد بهش خیره شد.

-آ...آلفا!

اوکی... اگه فکر کردید تهیونگ بعد از گرفتن چراغ سبز از سمت امگاش همچنان اون آلفای خونسرد و ساکت باقی میمونه اشتباه کردید!
اصلا این چراغ سبز حساب میشد؟ مهم نبود... بهرحال ته کار خودش رو میکرد!

پتو رو سریعا پائین تخت انداخت و روی امگا خیمه زد.
جونگ کوک تمام مدت همون طور که نفس نفس میزد به آلفا خیره مونده بود.

دست تهیونگ از زیر تیشرت سفید رنگ امگا عبور کرد و روی پهلو های داغش نشست.
سمت گردن کوک خم شد و همون طور که نفس های داغش رو روش خالی میکرد، دست هاش رو بالا تر برد.
همزمان با لمس نوک انگشت های بلندش با نیپل کوک، ناله‌ی بلند و نیازمندی توی اتاق پیچید.

بوسه ریزی به گردن امگا زد و تنها خودش متوجه میشد که چقدر هیجان زده‌ ست!
ضربان قلبش به همراه دمای بدنش بالا رفته بود و بعد از هر بوسه ای که به گردن سفید امگا میزد، بازدم داغش رو توی گودی گردن کوک رها میکرد.

این آرامش و هیجان پنهانی زیاد دوام نیاورد چون ته ناگهان از امگا فاصله گرفت و با عجله امگا رو برهنه کرد!

اولین بار بود که بدن سفید و دست نخورده اش رو کاملا برهنه جلوی خودش میدید!
دست نخورده؟ اوه... مگه اون معتقد نبود که امگاش زیر خواب جین بوده؟
تَه دلش هم حرفای اون دو رو باور کرده بود اما باز هم غرورش اجازه نمیداد تا این واقعیت رو که به امگاش تهمت زده رو بپذیره.

پوزخندی زد و دستش رو بین پاهای امگا برد‌.
کوک با حس لمس شدن عضوش توسط آلفا، کمرش رو از تخت فاصله داد و همون طور که دستش رو روی ساعد آلفا میزاشت زمزمه وار لب زد:

-اهه... آلفا...

میشه گفت اولین بارش بود که توسط کسی اینطور لمس میشد و جدا از حس جدید و عجیبی که از این اولین ها میگرفت، هیت بودنش هم این حس های عجیب رو تشدید میکرد.

انگشت های تهیونگ پائین تر رفتن و روی حفره‌ی خیس امگا قرار گرفتن.
کوک خودش رو پائین تر کشید و منتظر و ملتمس به ته خیره شد‌.
انگشت های کشیده و بلند آلفا ناگهان واردش شدن و کوک اینبار هم با صدای بلند ناله کرد امّا دست هاش اینبار به ملافه های تخت چنگ میزدن.

تهیونگ باز هم روی امگا خم شد...
لب هاش رو روی اون لب های کوچیک و خواستنی گذاشت و سخت مشغول بوسیدنش شد.
تهیونگ توسط امگا لمس نشده بود اما عضوش کاملا سخت شده بود!
بویِ فرومون های امگاش دیوونه کننده بود و همزمان نه میتونست از بازی باهاش دست بکشه و نه میتونست بیشتر از این صبر کنه.

-صورت و صدای لعنتیت پر از التماس و نیازه!

جونگ کوک به سرعت سرش رو به معنی تائید تکون داد‌:

-اهوم... م‌... من بهت نیاز دارم آلفا! لطفا!

- من که با انگشتام پُرت کردم کوچولو... پس چی میخوای؟

ته با جدیت لب زد و جونگ کوک همون طور که از درد و نیاز به خودش می‌پیچید، جواب داد:

- من... من یچیز بزرگ تر میخوام آلفا...

تهیونگ غرشی کرد و به سرعت شلوارش رو از تنش خارج کرد و بین پاهای امگا قرار گرفت.

-هرزه کوچولوی لعنتی!

جونگ کوک خواست بازم التماس کنه و از آلفاش بخواد اون چیز بزرگتر رو که میخواد بهش بده اما با ورود عضو ته توی حفره‌اش لب هاش از هم فاصله گرفتن و به سرعت و دوباره به ملافه ها چنگ زد.

- اه... اه آ... آلفا!

ناله هاش مقطع و لرزون بود...
کمی از این حس جدید و لذت زیاد گیج بود.
اما با حرکت عضو تهیونگ، ناله بلندی سر داد و به صورت غرق کرده آلفا خیره شد.

-تو لعنتی رو زود تر از اینا باید برای خودم میکردم!

بعد از تموم شدن جمله‌اش ناله مردونه ای سر داد و با سرعت بیشتری ضربه زد.
ناله های جونگ کوک اما قطع نشدنی بود و کم کم داشت شبیه به فریاد میشد.
بین گریه و هق هق هاش ناله میکرد و اسم آلفا رو تقریبا فریاد میزد.

تهیونگ سمت گردن و سینه های کوک رفت و شروع کرد به مارک کردن تمام اون قسمت ها.
باید بعد از این هم خوابی همه میفهمیدن که اون امگا شب قبل توی تخت کی بوده!
هیچ کس حق نزدیک شدن به اموال کیم تهیونگ رو نداشت.
اون امگا فقط برای خودش بود.
حتی اینکه اون امگا به کسی سلام بده هم برای ته قابل قبول نبود... نه تا وقتی که امگاش صدایی به این زیبایی داشت!

🤍🖤🤍🖤🤍🖤🤍🖤

Trust Me Baby Boy [Vkook]Where stories live. Discover now