Part 23🐌

5.9K 797 92
                                    

همون‌طور که مشغول بوسیدن سینه و شکمِ امگا بود، کمربند و زیپ شلوار خودش رو باز کرد.
جونگ‌کوک با لب‌های نیمه‌بازش نفس می‌کشید و تهیونگ رو بیشتر تشنه‌ی بوسیدنشون می‌کرد.
جونگ‌کوک با حس زبون آلفا که روی نیپلش کشیده می‌شد ناله‌ی کوچیکی کرد و لبش رو گزید.
خجالت‌زده بود و اگه اون‌دفعه که توی هیت بود و هیچ کنترلی روی خودش نداشت رو نادیده می‌گرفت، این دومین رابطه‌‌اشون بود.
البته دفعه قبلی رو هم دلش نمی‌خواست درنظر بگیره چون اون برای تنبیه شدنش بود و زیادی ترسونده بودش.

تهیونگ از شنیدن ناله‌های کیوت و خواستنیِ امگا لذت می‌برد؛ پس تصمیم گرفت کاری کنه اون پسرکوچولو از اینی که هست بی‌قرارتر بشه.
اینکه جونگ‌کوک رو اینطور نیازمند و تشنه‌ی خودش می‌دید بهش حس قدرت می‌داد.
پوزخندی زد و بعد از بوسه‌‌‌‌ای که روی سینه‌ی پسر زد، پائین‌تر رفت و وقتی سرش بین پاهای جونگ‌کوک قرار گرفت، نگاهی به صورت عرق کرده‌اش که حالا کمی متعجب بود انداخت.
همون‌طور که به چشم‌های پسر خیره بود، زبونش رو روی عضوش کشید و باعث شد جونگ‌کوک ناله‌‌ کنه و شوکه دستش رو سمت سر آلفا ببره.

-آ...آه... ت...تهیونگ!

تهیونگ که از شنیدن ناله‌های امگا راضی بود، توی یه حرکت ناگهانی کُل عضو پسر رو وارد دهنش کرد و با لذت به ناله‌ای که بیشتر شبیه جیغ بود گوش داد.

حس دهن گرم و خیس و البته زبونِ ماهر اون آلفا براش زیادی بود و باعث می‌شد حس کنه همین الانش هم نزدیکه که بیاد.
به موهای مشکی آلفا چنگ زد و ناخواسته کمرش رو از تخت فاصله داد و توی دهن آلفا ضربه زد.

نزدیک به کام شدنش بود که آلفا ناگهان عقب کشید و باعث شد جونگ‌کوک ناله‌ای اعتراض‌آمیز بکنه.
تهیونگ اما همون‌طور که به صورت جونگ‌کوک نزدیک می‌شد لب زد:

-کوچولوی حریص من!

بوسه‌ای روی نوک‌بینیِ امگا زد و همون‌طور که حالا دستش سمت حفره‌ی امگا رفته بود ادامه داد:

- از حس زبون ددی لذت می‌بری؟

جونگ‌کوک که بین درد و لذتِ انگشت‌های تهیونگ بود، به‌سرعت سرش رو بالا و پائین کرد.
دست‌هاش رو بالا آورد و ‌دور گردن آلفا حلقه کرد و به مرد بزرگ‌تر که با یه لبخند کوچیک بهش خیره شده بود نگاه کرد.

تک‌تک حرکات امگا براش لذت‌بخش و رویایی بودن.
همه‌ی این‌ها رو توی ذهنش و پیش خودش تصور کرده بود اما حالا اون کوچولوی بی‌رحم داشت واقعا این‌کارها رو انجام می‌داد و باعث بالا رفتن ضربان قلب تهیونگ می‌شد.

جونگ‌کوک اما گیج بود.
خجالت‌زده بود و به‌زور می‌تونست توی چشم‌های آلفا نگاه کنه اما دلش می‌خواست این‌کارها رو انجام بده و نمی‌تونست جلوی خودش رو بگیره.
پس کمی خودش رو بالا کشید و لب‌هاش رو برای دومین‌ بار توی اون‌روز، روی لب‌های آلفا گذاشت.

Trust Me Baby Boy [Vkook]Where stories live. Discover now