پارت ۱۶

302 102 26
                                    


_ هیونگ ؟
با پاش در اتاق رو باز کرد و با کله داخل اومد.
_ اینا چیه دیگه ؟؟
_ بیا یکم استراحت کن !
جعبه های توی دستش رو روی میز گذاشت و به بدنش کش و قوس داد.

_ کافه ی پایینی خیلی شلوغ بود ، مجبور شدم تا سر کوچه برم و برگردم !خیلی خسته شدم.
_ لازم نبود این همه بری و بیای!
_ خیلی هم لازم بود . از صبح همش داری تمرین میکنی ، لب به هیچی نزدی ، حتی نهارت رو هم درست حسابی نخوردی!
کیونگسو ، از روی زمین بلند شد و در حالی که عرقِ گردنش رو با حوله ای تمیز میکرد نزدیک جونگین رفت.

_ ممنون.
نگاهی به بطری های رنگارنگ توی جعبه انداخت.
_ اینا چین ؟ سوجو ؟ میخوای مست کنی ؟
_ اب هویجه هیونگ !
_ اب هویج؟ اونم این همه ؟
_ برای چشمات خوبن هیونگ !! ( الهی قربونت برم شکلاتم )
در یکی از بطری ها رو باز کرد و به دست کیونگسو داد.

_ بخور ، همش مال توعه !
_ پس خودت چی؟
_ مربی بهم گفته باید برای دبیو وزنمو ثابت نگه دارم !
بطری رو از لب هاش جدا کرد.
اگه کوفت میخورد خیلی بهتر از این بود.
چطور میتونست یه چیزی رو راحت بخوره در حالی که هم اتاقیش ؛ بهتره بگیم دوستِ عزیزش ، مجبور بود تا سه ماه اینده جلوی خوردنش رو بگیره و دائم ورزش کنه تا هیکلش بهم نریزه !

_ تو که خوبی !
_ بیخیال پسر !
اروم به کمر کیونگسو ضربه زد و سویشرت و پلیورش رو در اورد.
قدم های ارومش رو به سمت اینه ی بزرگی که کلِ دیوار رو گرفته بود هدایت کرد.
به نظر خودش هیکل مناسبی داشت و حتی اگه یکم بیشتر غذا میخورد ، تفاوت چندانی توی وزن و بدنش ایجاد نمیشد.
اما مربی ورزش بهش گفته بود برای اینکه بتونه طرفدار های بیشتری رو به خودش جذب کنه ، باید هیکل رو فرم تری داشته باشه.

از پشتِ سر ، هم اتاقیش رو دید میزد.
ریز ریز به فیگور های مختلفی که میگرفت میخندید و از اینکه انقدر برای هدفش میجنگه ؛ تحسینش میکرد.
یواشکی داشت خودش رو با پسر شکلاتی رو به روش که حالا بازوهای عضلانیش رو به رخ میکشید ؛ مقایسه میکرد.
با اینکه بر خلاف معیار زیبایی عموم مردم کشورش ، رنگ پوست تیره تری داشت ؛ اما نمیشد گفت جذاب نیست.
جونگین حتی شاید بیشتر از خودش که پوستی به سفیدی برف داشت ، جذاب تر جلوه میکرد.

شکم شش تیکه و عضلانیش خیلی قشنگ تر از شکم صاف خودش بود.
یا حتی قد بلند و انگشت های کشیده ای که داشت خیلی به درد سلبریتی بودن میخورد.
وقتی به خودش اومد ، چند دقیقه ای میشد که جونگین به سمتش برگشته بود و نگاهش میکرد.
هول شد و به سرفه افتاد.

_ چیزی شده هیونگ ؟ به چی اونطوری با دقت خیره شده بودی؟ شلوارم از پشت سوراخه ؟
و دستش رو به سمت باسنش برد.
_ نه !
خندید .
باید بهش میگفت که جلبِ جذابیتش شده بود.
اما تا خواست چیزی بگه ، جونگین سریع به سمتش اومد و دستش رو گرفت.

When I See UDonde viven las historias. Descúbrelo ahora