همه چیز طبق نقشه پیش رفته بود .
فردا روز بزرگی برای چانیول میشد.
روزی که اینده اش رو میساخت .
روزی که اگه توی اودیشن قبول میشد ، میتونست نقطه ی پرتاب و شروع مجددش باشه .
روزی که امکان داشت به بهترین نحو ممکن بگذره و چانیول خوشحال و خندان به خونه برگرده و پیروزیش رو با خانواده اش جشن بگیره .روز اخر رو مرخصی گرفته بود و میخواست بیشتر تمرین کنه.
هرچند در طول دو روز گذشته حسابی با مربی شخصیش تمرین کرده بود و اهنگی که سوآ براش انتخاب کرده بود رو باز خوانی میکرد ، اما باز هم دلش نمیومد بیکار بشینه .
ممکن بود دو نفر دیگه ازش یک قدم بزنن جلو !همینطوری که جلوی اینه ایستاده بود و کت شلوار مشکی اش رو برانداز میکرد ، زیر لب متن موسیقیش رو میخوند .
داشت مدل مویی که سوآ بهش پیشنهاد داده بود رو تصور میکرد و با خودش به این فکر میکرد که فردا قراره بترکونه.
هم با صداش و هم با تیپ فوق العاده اش.
سوتی کشید و خیلی با احتیاط لباس هاش رو روی تخت قرار داد .
کفش هاش رو از توی جعبه بیرون اورد و برای بار اخر نگاهی بهشون انداخت.
همه چیز اماده ی اماده بود .
اما دلشوره ی عجیبی ، ته دلش رو قلقلک میداد.
مطمئن بود که بخاطر اودیشن فردا نیست چون بار اولی نبود که جلوی بقیه میخوند و انقدری به خودش ایمان داشت که میدونست قرار نیست گند بزنه.ساعت عدد 6 عصر رو نشون میداد .
باید دوش میگرفت و سریع به خانواده اش میپیوست .
خانواده ی کوچک پارک ، میخواستند برای موفقیتش دعا کنند و چون فردا شب ، چانیول قرار بود تا دیر وقت توی مراسم جشن کریسمس شرکت داشته باشه و نمیتونه کنار خانواده اش جشن بگیره ؛ از این رو میخواستند امشب رو پیش هم باشند .
حوله اش رو روی در حموم کوچیکی که توی اتاقش بود ، انداخت و بعد از تنظیم اب ولرم ، بدنش رو زیر اب برد .
تمام خستگی های چند روز اخیرش با فکر به اینکه فردا قراره موفقیت بزرگی رو رقم بزنه ، از تنش پر میزدند و بیرون میرفتند.اینکه دیگه میتونست سرش رو بلند کنه و بگه ؛ من پارک چانیول ، ستاره ی موسیقی کره هستم.
چشم هاش رو بست و کاملا زیر دوش ایستاد.
تصویر طرفداران بیشماری که تشویقش میکردند و براش گل و نامه میاوردند ، مدام پشت پلک هاش نقش میبست و لبخند واضحی رو روی لب هاش مینشوند.
اینطوری دیگه لازم نبود هر نوع تحقیری رو بشنوه و از این و اون سیلی بخوره !با یاداوری اخرین باری که از بکهیون سیلی خورد ، دستش رو روی صورتش گذاشت و آه کشید .
داشت به این فکر میکرد که مظلوم واقع شده و حقش این نبود که در جواب پیشنهاد منطقی که به بیون بکهیون داده ، کتک بخوره .
اون ها میتونستند پارتنر های خوبی برای هم باشن ؛ مخصوصا این در حالی بود که چانیول حس میکرد ، میتونه بیون بکهیون رو دوست داشته باشه ، یا به عنوان پارتنر همیشگی ؛ پیشش بمونه !
ESTÁS LEYENDO
When I See U
Romanceکاغذ های توی دستش رو روی میز پرت کرد و با صدای خیلی بلندی شروع کرد به داد زدن: _ تو یه احمقی! احمقی که هیچی حالیش نیست! حتی یه گزارش ساده رو هم نمیتونی بنویسی! این صدای رئیسش بود! رئیس کوتوله ای که با تمام خودخواهیش ؛ کارمند تازه واردش رو مجبور به ا...