پارت ۲۰

373 93 33
                                    


_ میخوام توجهتونو جلب کنم به اجرای بعدی . اجرایی که ممکنه متفاوت بنظر برسه و ما امیدواریم كه بعدش اتفاقات خیلی خوبی روی این صحنه بیوفته .
مجری بعد از تموم شدن تشویق تماشاگر ها ، ادامه داد :
_ این شما و این اجرای دوم توسط لی سو آ و پارک چان یول .

صدای جیغ بقیه بلند شده بود و هرکسی فرد انتخابی خودش رو تشویق میکرد .
حالا مهمان ها به دو دسته تقسیم شده بودند و هیجان بیشتری بین افراد در جریان بود .
بکهیون نگاه مبهوتش رو از صفحه نمایش گرفت و کلافه به پشتی صندلیش تکون داد .
حتی فکرش رو هم نمیکرد که چانیول بخواد با سوآ همخوانی کنه .
نکنه چانیول میخواست به اون اعتراف کنه که قبول کرده بود با سوآ اجرا داشته باشه؟

پس اتفاقات شب گذشته چی ؟
حرف هایی که چانیول میزد ؛ معنای دیگری داشت!!
نکنه واقعا چانیول قصد داشت بدون هیچ حس خاصی با بکهیون رابطه داشته باشه و در کنارش با سوآ به خوشی و خرمی زندگی کنه ؟
چانیول همچین ادمی بود ؟
ادمی که بی قید و بنده و تعهد حالیش نیست؟

هوفی کرد و گره کراواتش رو شل تر کرد .
باید تحمل میکرد .

به خودش قول داد که اگه چانیول حرکت اضافه ای کنه ، با مشت بکوبه توی فکِ خوشگلش!!!

لحظه ای بعد بود که به همراه شروع موسیقی ؛ چانیول روی صحنه دیده شد .
کت شلوار مشکیش عجیب به تنش برازنده بود .
کشیدگی قد و موهای حالت داده شده اش ، قطعا دل هر کسی رو به تپش میانداخت و بکهیون مستثنا از این قانون نبود .
به آرومی جلو اومد و شروع به خوندن کرد .

( پشت لب هات/ زمزمه ی نگاهت پنهان شده/ من مالِ تو میشم
چه چیزی میتونه دردناکتر از بی توجهی به این احساس باشه؟
زمان هم انگار سیاه و سفیده، نمیدونم در آینده قراره چی بشه
سرگردون بودم و منتظر تو بودم/ بی وقفه همش رویای با تو بودن رو تصور میکنم )

بکهیون باورش نمیشد که روزی ، جلوی همین صحنه ، بخاطر به وجد اومدن تک تک سلول های بدنش ، بخواد با صدای بلندی فریاد بزنه و پسری رو تشویق کنه که باور داشت جز دردسر هیچ سودی برای خودش نداره!!

چانیول چشم هاش رو بسته بود و تو حال و هوای خودش ؛ پارتش رو میخوند.
صدای تشویق تماشاچی ها بلند شده بود و این باعث جریان هیجان بیشتری توی مراسم میشد .

لحظه ای بعد ، سوآ با لباس بلند سفیدی که به تن داشت ، در حالی که مثل خواننده های حرفه ای پارتش رو میخوند ، نزدیک چانیول رسید و به سمتش برگشت .
هر دو شروع به همخوانی کردند و دست توی دست هم به سمت جلوی استیج قدم برداشتند.

بی وقفه صدای سوت و جیغ بقیه به گوش میرسید و کسی حاضر نبود دست از تشویق و دست زدن برداره .

داشت به اجرا نگاه میکرد ، اما تمام توجهش پیش صدایی بود که از گلوی چانیول بیرون می اومد و بقیه رو مبهوت میکرد .
درسته ؛ این همون چیزی بود که فکرش رو میکرد .
صدایی که میتونست به راحتی بدن هرکسی رو به لرزه دربیاره .
برای اولین بار به انتخاب خودش بالید و خوشحال از اینکه تونسته همچین استعدادی رو کشف کنه ، گیلاس شرابش رو نزدیک لب هاش برد و محتویاتش رو یک نفس ، نوشید .

When I See UDonde viven las historias. Descúbrelo ahora