منیجر،درحالی که دست به سینه وایستاده بود.نگاشون میکرد.
"تو که پسر خوبی بودی...واس چی اینکار کردی..؟!
(به جونگین خیره شد.)"جونگین:من متاسفم..لطفا به پدرم در این باره نگین..!(التماس کرد.)
" و تو چطور...پسره ی تازه وارد...!
(منیجر به کیونگسو نگاه کرد.)"کیونگسو:خودش ازم خواست بزنمش..!
(گفت و شونه هاش بالا انداخت.)"خودت خواستی...جونگین..؟!
جونگین با خجالت سرش پایین گرفت.
"شماها باید با هم دیگه کنار بیاید...! نباید از این کارا بکنید..هر چی نباشه هم اتاقی همدیگه اید..!
"جونگین:من متاسفم..!
(دوباره عذرخواهی کرد.)"اگه رفتارتُ عوض کنی...چیزی به پدرت نمیگم..حالا هم میرین و خوابگاهتونُ تمیز میکنید..! تک به تک اتاقا...خودمم باهاتون میام...!
"جونگین:نهه..!
(اعتراض کرد.)"خفه شوو..! باید خوشحال باشی که جفتتون نبردم پیش پدرت...! حالا هم دنبالم بیاین...!
اون دو تا به دنبال منیجر به خوابگاه رفتن و منیجر توی پذیرایی نشست.
" حالا وقت تمیز کاریه...شروع کنید..!
"کیونگسو؛من اتاق سوهو رو تمیز میکنم..!
"نه..شما دو تا همه اتاقا رو با هم تمیز میکنید..!
کیونگسو عاحی کشید و به جونگین نگاه کرد.
"کیونگسو:بیا بریم...
اونا وارد اتاق سوهو و سهون شدن..لباساشون همه جای زمین پخش شده بود و تختاشون،بهم ریخته بود کیونگسو نفسش بیرون داد.
"کیونگسو؛من زمین تمیز میکنم..بقیش با تو...
"جونگین:باشه...
کیونگسو زمین رو جارو زد و بعدش تی کشید.به جونگین نگاه کرد که داشت به سختی تلاش میکرد تا اون لباسا رو تا کنه.
"کیونگسو:اونطوری نه...!
(لباس از جونگین گرفت.)
بزار من انجامش بدم..!جونگین رفت و لبه ی تخت نشست.
اونا به اتاق چانیول و بکهیون رفتن..و جونگین به کیونگسو نگاه کرد.
"جونگین؛بهت گفته باشم..من دست به تختشون نمیزنمم..!
"کیونگسو؛چرا..؟!
"جونگین:چون ممکنه روش اسپرم باشهه...!
کیونگسو نتونست جلوی خندیدنش بگیره.
"کیونگسو؛خیلی خب..پس ملافه ها رو بنداز تو ماشین...
"جونگین:خودت انجامش بده...لطفااا...
"کیونگسو؛پوفف...باشه...!
"جونگین:ممنونمم...(با خوشحالی لبخند زد.)
YOU ARE READING
Embrace my heart(kaisoo_translation)
Randomکیونگسو و جونگین،کارآموزای یک شرکت معروف کیپاپن..اونا عاشق همدیگه میشن..ولی آیا این عشق میتونه در برابر موانع، دووم بیاره..؟یا اینکه اونا رو از پا در میاره..؟ writer:sun_gee translator:lil_sua