کیونگسو و جونگین دستاشون تو هم قفل کردن بهم دیگه نگاه کردن و جونگین سر تکون داد.
"کیونگسو:آره..آره ما با همیم.
"سوهو؛چرا؟(چشماش درشت شد.)
"جونگین:چرا..؟!(تکخندی زد.)
"کیونگسو؛چون همدیگر دوست داریم.
سوهو با ناباوری براشون سر تکون داد.
"سوهو:ما نباید با کسی قرار بزاریم اگه منیجر بفهمه..
"جونگین:من خودم بهش میگم..به بابامم میگم، من از هیچکدومتون نمیترسم!
"سوهو:اینکار نکن..!(عاحی کشید.)تو نباید بهشون چیزی بگی چون تو دردسر میوفتی!
"جونگین:من میدونستم که تو قلب مهربونی داری..(لبخند زد.)
سوهو عاح خسته ای کشید.
"کیونگسو:برنامه مونکیو دوباره طبق نقشه اش پیش نرفت.(لبخند زد.)
"جونگین:آره..امم...الان ما میتونیم برگردیم تو اتاقمون؟(از سوهو پرسید.)
"سوهو:برید.
کیونگسو لبخند گرمی تحویلش داد و اونا رفتن توی اتاق کیونگسو قرصش خورد در حالی که جونگین داشت به اون نگاه میکرد.
"جونگین:تو واقعا دلت نمیخواد حامله بشی؟
"کیونگسو:من ی رویا دارم!(لبخند زد.)خودتم میدونی که نمیتونم حامله بشم.
"جونگین:ولی من میخوام با تو یک خوانواده داشته باشم.
"کیونگسو:اونم به موقعش(لبخند زد و دستش روی دست جونگین گذاشت.)
"جونگین:دوست دارم(کیونگسو رو محکم بغل کرد.)
کیونگسو براشون شام درست کرد و وقتی که توی آشپزخونه بود با بکهیون صحبت کرد.
"کیونگسو:ما انجامش دادیم.
"بکهیون:بالاخره..!(صورتش بشاش شد.)چطور بود..؟
"کیونگسو؛خووب..(سرخ شد.)
"بکهیون:منظورت عالیه دیگه..! صورتشُ نگاه کنن..!
"کیونگسو:اون محشر بود.
"بکهیون:دردت گرفت؟
"کیونگسو:یکم(به سمت گاز برگشت و بعد از چک کردن خورش،زیرش خاموش کرد و دوباره به سمت بکهیون چرخید.)من خیلی دوسش دارم در حدی که حس میکنم قلبم هر آن میخواد منفجر بشه.
"بکهیون:من خوشحالم برات
به محض ورود جونگین لپاش گل انداخت.
"جونگین:من گرسنمه..شام آماده س؟
"کیونگسو؛پنج دقیقه دیگه
"جونگین:خوبه(لبخند خوشحالی زد.)
YOU ARE READING
Embrace my heart(kaisoo_translation)
Randomکیونگسو و جونگین،کارآموزای یک شرکت معروف کیپاپن..اونا عاشق همدیگه میشن..ولی آیا این عشق میتونه در برابر موانع، دووم بیاره..؟یا اینکه اونا رو از پا در میاره..؟ writer:sun_gee translator:lil_sua