"من بهت قول میدم! تو فقط اون پسره ی بی نام و نشون ترک کن و من میزارم که تو آیدل بشی و توی هر گروهی که دوست داری باشی!
جونگین باورش نمیشد.!
با چشمای گرد شده اش به پدرش نگاه کرد.اون باید بین کیونگسو و رویاش،یکی رو انتخاب میکرد؟
پدرش چجوری میتونست اونُ تو این شرایط قرار بده!
"جونگین:من کیونگسو رو انتخاب میکنم.
"تو از دستش دادی.
"جونگین:تا وقتی کیونگسو رو کنارم داشته باشم هیچی رو از دست نمی دم!
"پس دیگه حق نداری اینجا برای رقص تمرین کنی چون تو اخراجی!
"جونگین:من از اینجا میرم
(چشماش پر از اشک شد.)"صبر کن
"جونگین:چیه؟(با صورت غمگینی گفت.)
"حالا که نمیخوای آیدل بشی باید بری مدیریت یاد بگیری و بیای همینجا کار کنی!
"جونگین:ولی..
"برو..!
"جونگین:من نمیخوام اینجا کار کنم!
"پس اون پسر رو ولش کن!
"جونگین:باشه!
گفت و از دفتر بیرون رفت.خودش به دستشویی رسوند و به محض بستن در،با عصبانیت گریه کرد.
اون نمیتونست اون کار بکنه! اون نمیتونست کیونگسو رو ول کنه! ولی دلش هم نمیخواست با باباش کار کنه! اون کاملا نا امید و شکسته شده بود.وقتی به اتاق تمرین برگشت و برای آخرین بار با دوستاش رقصید درد وحشتناکی رو توی قلبش احساس میکرد.
وقتی که به خوابگاه برگشتن جونگین رفت تو اتاق لباساش عوض کرد لبه تخت نشست و با گرفتن سرش بین دستاش،به پاهاش نگاه کرد.
"کیونگسو؛جونگین..چی شده؟(اومد تو اتاق)
"جونگین:هیچی(عاحی کشید)
"کیونگسو:بگو..! تو شکل بیچاره ها شدی!
(کنارش نشست.)"جونگین:بابام..بابام مجبورم کرده که کمپانی رو ترک کنم و شروع کنم به درس خوندن..
"کیونگسو:چییی...! اون نمیتونه اینکار بکنه..!
"جونگین:چرا میتونه..اون صاحبمه و من پسرشم
"کیونگسو:جونگینن..!(چونه ش گرفت تا سرش بالا بیاره.)اگه تو نمیخوای انجامش بدی من میتونم..
"جونگین:چی..؟تو چکار میتونی بکنی؟
"کیونگسو؛میتونم با پدرت صحبت کنم!(اخم کرد.)
"جونگین:نه نمیتونی به هر حال اون بهت گوش نمیده!
"کیونگسو:بزار سعی خودمو بکنم.
YOU ARE READING
Embrace my heart(kaisoo_translation)
Randomکیونگسو و جونگین،کارآموزای یک شرکت معروف کیپاپن..اونا عاشق همدیگه میشن..ولی آیا این عشق میتونه در برابر موانع، دووم بیاره..؟یا اینکه اونا رو از پا در میاره..؟ writer:sun_gee translator:lil_sua