جونگین بدون تاخیر به بیمارستان رفت یکم از موهای خودشم اضافه کرد و تست دی ان ای داد و بی صبرانه منتظر موند.
بعدا یک دختر که لباس سفید پوشیده بود و لبخند به لب داشت کاغذی به دستش داد و رفت."جونگین:چیه؟بهم بگید؟من نمی تونم به کاغذ نگاه کنم..اون دختر منه؟(قلبش دیوانه وار می تپید.)
"هست.
جونگین افتاد سرجاش زانوهاش دیگه تحمل وزنش نداشت.
"جونگین:چطور..چطور این اتفاق افتاد؟(سرش گرفت.)
نهه..چجوری تونست حقیقت از من مخفی کنه!با چشمای اشکیش بیمارستان ترک کرد به سختی داخل ماشین نشست و با خواهرش تماس گرفت.
"جونگین؛اون دختر منه
"چی؟
"جونگین:جیسو دختر منه،اون برادرزادته.
"اوه خدای من..! تو یک دختر داریی..!(با ناباوری گفت.)
"جونگین:من..من یک دختر دارم..من..من الان یک پدرم(لبخند زد.)
تماس قطع کرد و به کاغذها نگاه کرد حالا باید چکار می کرد؟
به سمت خونه مادرش حرکت کرد.
"سلام بیا تو..این کاغذها چی ان؟
جونگین در سکوت کاغذها رو بهش داد.
اونا رو ازش گرفت و خوند.
"من..من این نمی فهمم..! من که دکتر نیستم!
تو سرطان داری؟"جونگین:نه مامان من یک دختر دارم(لبخند زد.)
"چیی..!!
"جونگین:اون دختر کیونگسوعه اون بهم نگفته ولی دختر منم هست اسمش جیسوعه و چهار سالشه.
مادرش با لبخند بغلش کرد.
"اوه خدای من..! باورم نمیشه..! بهت تبریک میگم.
جونگین ناگهان زد زیر گریه.
"چرا داری گریه می کنی؟
"جونگین:نمیدونم،شاید زیادی خوشحالم یا زیادی ترسیدم.
"تو باید خوشحال باشی نه این که بترسی!
"جونگین؛ولی کیونگسو بهم اجازه نمیده اون ببینم! حالا می فهمم چرا اون روز اونجوری رفتار کرد..اون نمی خواد من نزدیکش باشم..اون..اون ازم متنفره!
"حتی اگه ازت متنفرم باشه حق انجام چنین کاری رو نداره!میتونی ازش شکایت کنی این یک جرمه!تو می دونی شوهر من یک وکیله و اون..
"جونگین:نه..! من نمی خوام پامون به دادگاه بکشه!
من می خوام دخترم ببینم ولی نه به این روش"چرا نه؟
"جونگین:چون اون یک خواننده اس و این ممکنه به شهرتش آسیب بزنه.
YOU ARE READING
Embrace my heart(kaisoo_translation)
Randomکیونگسو و جونگین،کارآموزای یک شرکت معروف کیپاپن..اونا عاشق همدیگه میشن..ولی آیا این عشق میتونه در برابر موانع، دووم بیاره..؟یا اینکه اونا رو از پا در میاره..؟ writer:sun_gee translator:lil_sua