کیونگسو با دیدن جونگین که دست جیسو رو گرفته بود چشماش گرد شد فورا وارد آپارتمان شد و فریاد زد.
"کیونگسو:دخترم تنها بزارر..!(جیسو رو بغل کرد.)
جونگین هم به محض دیدن کیونگسو،چشماش گرد شد جوری که انگار روح دیده باشه.
کیونگسو و دخترش از آپارتمان خارج شدن در حالیکه جونگین و خواهرش همونجا خشکشون زده بود و نمی تونستن بفهمن که همین الان چه اتفاقی افتاد.
کیونگسو از آسانسور استفاده نکرد و با جیسو از راه پله ها رفت.داشت عرق میکرد قلبش تند میزد و دستاش حین رانندگی می لرزیدن.
"بابایی چیشده؟
"کیونگسو:هیچی(صداش میلرزید.)
"ولی
کیونگسو:دهنتو ببند..!(سرش داد )
جیسو لباش جلو داد و میخواست گریه کنه.
ماشین جلوی خونه اش نگهداشت و پیشونیش روی فرمون گذاشت.
"کیونگسو:برو منم میام
"جیسو:باشه..
این اولین باری بود که پدرش سرش داد کشیده بود.اون اصلا نمیدونست که چرا پدرش سرش داد زده.
"کیونگسو:لعنت بهش..!
چند دقیقه بعد رفت تو خونه اش با دیدن مادرش خودش انداخت تو آغوشش و شروع کرد به گریه کردن
"چیشده؟من چیزیم نشده حالم خوبه..!(با لبخند دستش رو موهاش کشید.)
"کیونگسو:مامان..!جونگین کنار جیسو توی اون مهمونی بود..!(با چشمای پر از اشک گفت.)
"واسه چی اونجا بود..؟!(چشماش گرد شد.)
"کیونگسو:نمیدونم..نمیدونمم..!(اشکاش پاک کرد.)
"این که خیلی بده..!
"کیونگسو:من نمیخوام اون دوباره نزدیک جیسو ببینم!من خیلی ترسیده بودم مامان.
"نگران نباش من شرط می بندم که اون حتی نمی دونه که جیسو دخترشه.
"کیونگسو:اون فقط دختر منه..!(بلند شد وبه دخترش که بنظر ترسیده بود نگاه کرد.)ببخشید که سرت داد زدم.
اون تکون نخورد کیونگسو به سمتش رفت و بدنش کوچیکش در آغوش گرفت.
"کیونگسو:من ببخش
مادرش وقتی دید اونا بالاخره همدیگر بغل کردن عاحی کشید.
همون لحظه،جونگین بین بادکنک ها نشست و به پاهاش خیره شد.
"جونگین..؟
"جونگین:اون دختر کیونگسو بود..!
"آره..
"جونگین:چرا اون..چرا اون جوری بردش انگار که من یک هیولام..؟!(با لحن آرومی گفت جوری که انگار داشت با خودش حرف میزد.)
YOU ARE READING
Embrace my heart(kaisoo_translation)
Randomکیونگسو و جونگین،کارآموزای یک شرکت معروف کیپاپن..اونا عاشق همدیگه میشن..ولی آیا این عشق میتونه در برابر موانع، دووم بیاره..؟یا اینکه اونا رو از پا در میاره..؟ writer:sun_gee translator:lil_sua