کیونگسو با لبخند بزرگی از خواب بیدار شد.به جونگین که مثل یک بچه خوابیده بود نگاه کرد و بعدش رفت دستشویی.همه خواب بودن رفت تو آشپزخونه و صبحونه رو حاضر کرد.
وقتی که پسرا بیدار شدن باهم دیگه صبحونه خوردن..جونگین و کیونگسو هم هر دفعه که چشمشون بهم میخوردلبخند میزدن و با خجالت سرشونُ پایین میگرفتن.
بکهیون با لبخند نگاشون کرد و با آرنجش به چانیول زد تا اونم ببینتشون.
چانیول سر تکون داد و ریز ریز خندید.
"سوهو:چیه..؟
"بکهیون:هیچی..!
(لباشُ تبدیل یه یک خط صاف شد و سعی کرد نخنده.)وقتی که اونا خوابگاه ترک کردن بکهیون بازوی کیونگسو رو گرفت و کشیدش کنار.
"بکهیون:کاماننن...ما باید بریم یجایی..
"کیونگسو:ولی..
"بکهیون:فقط دنبالم بیاا..
"جونگین؛کجا میرید..؟
"بکهیون:به تو ربطی نداره..!(با خوشحالی گفت و با کیونگسو رفت.)دیشب انجامش دادین..؟(وقتی داشتن راه میرفتن پرسید.)
"کیونگسو:چیو..؟
"بکهیون:سکس..!
"کیونگسو؛نهه..!(با خجالت نگاهی به اطراف انداخت و زمزمه کرد.)
"بکهیون:خوبه..!بیا بریم قرص ضداز بارداری برات بخریمم..
"کیونگسو:من نیازی بهش ندارم..!
"بکهیون:چرا..داری..!
بکهیون،کیونگسو رو به داروخونه برد و اونا وارد شدن.
"بکهیون:سلام..قرص ضد بارداری میخوام..
"شما چند سالتونه..؟(داروساز پرسید.)
"بکهیون:فقط..اون قرص رو لطف کنید..!
"کیونگسو:بزار من...(کیف پولش از تو جیبش در آورد.)
"بکهیون:خودم برات میخرمش..! نگران نباش..
"کیونگسو:برا من واقعا خجالت آور بود که ازش بخوام مرسی که به جام گفتی..
"بکهیون:کاری نکردم که..
"هوم..حالا باید چکار کنم..؟
"بکهیون:نسخه شو بخون..
"باش..
"بکهیون:درسته که شما دو تا هنوز اینکار نکردین ولی تو از امروز بخور..
"باشه..(به جعبه ی قرمز قرص ها نگاه کرد.)
"بکهیون:خوبه..
"امم..بکهیون..میشه لطفا راجب این چیزی به کسی نگی..مخصوصا چانیول..؟!
"بکهیون:چرا..؟
"فقط نگو..(سرخ شد.)
"بکهیون:خیلی خب..
YOU ARE READING
Embrace my heart(kaisoo_translation)
Randomکیونگسو و جونگین،کارآموزای یک شرکت معروف کیپاپن..اونا عاشق همدیگه میشن..ولی آیا این عشق میتونه در برابر موانع، دووم بیاره..؟یا اینکه اونا رو از پا در میاره..؟ writer:sun_gee translator:lil_sua