لباس های شلخته و چرکی که کنار کمد افتاده بودن رو جمع کرد و داخل سبد قرمز رنگ انداخت.
برای تموم کردن کارهاش عجله داشت چون کمتر از یک ساعت دیگه باید به کارگاه برمیگشت.
اونطور که هیونگش گفت قرار بود یکی از مدیر برنامه های مراسم به دیدنشون بیاد و یسری نکات رو بهشون گوشزد کنه تا مبادا موقع شروع مراسم اشتباهی به وجود بیاد و باعث سرافکندگی بشه.
و قطعا حضور جیمین هم لازم بود.
با اینکه احساس گشنگی زیادی میکرد اما غذا خوردن رو به بعد از تموم شدن کارها موکل کرد._شلخته و کثیف میتونه واژه های مناسبی برای توصیفت باشه جی کی!
غرغر کرد و روتختی رو مرتب روی بالشتک ها کشید و روی صندلی مقابل اینه نشست تا وسیله های مختلف روی میز رو مرتب کنه و بالاخره از اتاق بیرون بره... اتاق تقریبا بزرگی بود، تخت کینگ سایز یاسی رنگ وسط اتاق که بالای تخت روی سقف اینه کاری شده بود و از نظر جیمین میتونست سکسی باشه، پنجره ی کوچیک گوشه ی اتاق به چشم میخورد که پرده ی همرنگ تخت از ورود نور خورشید جلوگیری میکرد، میز و اینه ی چوبی البته به سبک مدرن در سمت چپ تخت قرار داشت به همراه قسمت جداگانه ای که اتاقک لباس رو تشکیل میداد... همچنین فرش دایره ای سفید و آبی سمت راست اتاق و کاناپه ی دونفره ی روش هم اتاق رو تکمیل تر میکرد.
چندتا کتاب مختلف هم در قفسه ی روی دیوار بالایی کاناپه چیده شده بودن.جیمین حدس میزد تم اتاق اون آدم مغرور و سیگاری مشکی یا خاکستری میتونه باشه درحالی که همه ی حدسیاتش با دیدن تم سفید، یاسی و زرد اتاق دود شد.
خسته روی صندلی نشست تا آخرین قسمت از نظافتش رو به اتمام برسونه،
شیشه های عطر رو کنار زد و با دستمال داخل جیبش سطح چوبی میز رو تمیز کرد و آهی خسته کشید.
جیمین در واقع با اینکه کار چندان زیادی هم نکرده بود خستگی که داخل تنش نشسته بود طوری تعریف میشد که انگار یه عمارت بزرگ رو به تنهایی و بدون وقفه طی کشیده... نه یه کلبه ی یک اتاقه ی کوچیک!
اون امگای موطلایی چه بخواد و چه نخواد یه بچه پولدار بود که تنها کاری که برای نظافت و کار انجام میداد مرتب کردن گاه و بی گاه اتاقش بود.
و همین دلیل به تنهایی کافی بود که نشون بده جیمین زیاد به کار کردن عادت نداره و زود خسته میشه!موهای طلایی و شلخته ش رو به عقب شونه زد و شیشه های عطر رو با کمی وسواس کنار هم چید.
توجهش جلب اسم های حک شده روی شیشه های ادکلن شد.تکخندی زد و علاقه ی مرد رو تحسین کرد... رمی لاتور سیگار، تام فورد توباکو، وانت بای نایت و... که همشون با بوی سیگار بودن.
کشو اولی میز رو باز کرد ولی اینبار تعجبی درکار نبود.
انگاری جیکی علاقه ی زیادی به سیگار داره که کل زندگیش رو در سیگار و رایحه ش خلاصه کرده!
یه کشو پر از سیگار برگ با رایحه های مختلف...
YOU ARE READING
𝐶𝑖𝑔𝑎𝑟𝑒𝑡𝑡𝑒
Romanceفول پارت فیکشن: سیگار ژانرها: رمنس، رمزآلود، امگاورس، اسمات کاپل: کوکمیـن روز آپ: سهشنبه ها قسمتی از فیک: _وقتی اون شب گیرم انداختی ماه کامل بود! امشبم ماه کامله.. +یعنی امشب سالگرد دیدارمونه.. پس مثل همون شب لازمه بهت سیگار بدم تا خفه شی؟! _نه...