سوم شخص
بعد از خارج شدن از عمارت مرد، تصمیم گرفت تا تاریک شدن هوا توی شهر بچرخه، به هرحال کسی هم منتظرش نبود؛ نه حداقل اونی که مد نظر یونگی بود....
میدونست با اومدن یوجین اون توجه هرچند ناچیز هم از طرف هوسوک ازش گرفته میشه و این دلیلی بود که حالا با دلی شکسته داشت توی خیابون ها پرسه میزد....
دوست داشت به خودش بقبولونه که همه چیز درست میشه اما ته دلش میدونست که شدنی نیست، هیچ چیز برای اون وقتی که میخواست بین دو مرد دیگه قرار بگیره شدنی نبود و این خواستن و نرسیدن دردی رو مهمون قلبش میکرد که می ترسید شاید روزی نتونه دربرابرش مقاومت کنه و در نهایت تسلیم سرنوشت زجر آورش بشه....
~~~~~
سوم شخص
با رسیدنش به عمارت، سالن رو ساکت و خالی تر از همیشه دید و این دلیلی شد تا یه تای ابروش رو بالا بندازه و با کنجکاوی دختر خدمتکار رو صدا بزنه....
یونگ:ماری، چرا هیچکس اینجا نیست؛ کجا رفتن؟؟
_یوجین شی گفتن به مناسبت برگشتشون توی بار عمارت جشن می گیرن، همگی اونجا هستن....
پوزخندی رو لباش نشست و بی هیچ حرفی به طرف دیگه سالن رفت، با اعتماد به نفس زیاد پسر کوچیکتر کنار میومد اما نمیتونست دلیل همراه شدن بقیه با یوجین رو بفهمه....
قفسه کتاب ها رو هل داد و وارد سالن کوچیکی شد که نور پردازی آبی و قرمزی داشت و موسیقی لایتی توش پخش میشد....
پ.ن{بار مخفیه و پشت کتابخونه هست}
یونگ:می بینم که دورهمی گرفتید، بدون من....
یوجین:ببخشید که دعوت نبودی....
بی توجه به کنایه پسر، به طرف هوسوک رفت و جام توی دستش رو که با شراب قرمز پر شده بود گرفت....
یونگ:سلیقه مستر جانگ عوض شده و من خبر ندارم؟؟
با زبونش لیس کوچیکی به قسمتی از جام که میدونست جای لبای مرد بزرگتره زد و محتویاتش رو یه نفس سرکشید
یونگ:از کی تا حالا نوشیدنی های سبک مورد علاقت شدن؟؟
هوپ:فکر کردی داری چیکار میکنی؟؟
یونگ:نوشیدنی مورد علاقت رو آماده میکنم؟؟
به طرف دیگه سالن رفت و گلس جدیدی رو به همراه شیشه اورکلییر 80 درصد برداشت، چیزی که مرد عاشقش بود اما یونگی نمیتونست این اجازه رو به خودش بده که مقدار زیادی ازش رو سرو کنه؛ هیچ علاقه ای به توهم زدن مرد و در نهایت اوردوز کردنش نداشت....
یونگ:فکر کنم اینو ترجیح میدی....
گلس رو بین انگشت های هوسوک جا داد و خودش پشتش ایستاد....
YOU ARE READING
MAFIA FAMILY
Romance{COMPLETED} یه باند بزرگ و خطرناک که خانوادگی اداره میشه.... یه رئیس مافیای سرد و مغرور.... یه عاشقِ دلشکسته.... دو تا پسر خاله.... یه عشق اشتباه، شایدم یه آدم اشتباه.... چی میشه اگه یه روز همه چیز عوض شه؟؟ جای آدمای این قصه عوض شه؟؟ اونی که عاشقه،...