CHAPTER 8

1K 174 434
                                    

یک ماه بعد_سوم شخص

احترامی به مرد میانسال گذاشت و جلوش نشست....
جدیدا، ملاقات هاشون بیشتر شده بود و در کمال تعجب از بابت این موضوع راضی و خوشحال بود، به طرز عجیبی با مرد احساس راحتی میکرد و این باعث میشد برای ملاقات هاشون مشتاق بشه؛ چیزی که برای مرد بزرگتر هم همینطور بود....

هامر یونگی رو مثل پسر خودش می دید، جای خالی فرزندش رو با اون پر میکرد؛ سعی میکرد به بهانه های مختلف پسر کوچیکتر رو به عمارتش بکشونه تا بتونه اونو بیشتر ببینه....

دست خودش نبود، از نظر اون یونگی پسر فوق العاده ای بود که هامر میخواست فرزندش مثل اون باشه، حالا که پسرش پیدا نشده بود؛ چه اشکالی داشت برای مدت کوتاهی اون رو مثل بچه خودش ببینه و دوست داشته باشه؟؟

فقط میخواست قلبش آروم بگیره، میخواست محبت پدرانش رو به کسی ببخشه و جز یونگی شخص دیگه ای وجود نداشت که بتونه براش اینکار رو بکنه، با این حال سعی میکرد جوری رفتار کنه که یه وقت پسر کوچیکتر بهش شک نکنه یا از دستش عصبی و ناراحت نشه؛ نمیخواست اون رو هم از دست بده....

یونگ:تعداد ملاقات هامون از دستم در رفته....
اینطور به نظر میاد که، روابطمون کاملا عادی و روزمره هست، انگار نه انگار که بین ما فقط اتحاد باند و یه قرارداده....

با لبخند گفت و هامر معذب شد، میدونست بالاخره پسر کوچیکتر متوجه این موضوع میشه، می ترسید که بهش بدبین بشه و نه تنها دیگه به دیدنش نیاد؛ بلکه برای پیدا کردن فرزندش هم کمکش نکنه....

هامر:متاسفم که وقتت رو می گیرم، من فقط بی طاقت شدم....

پسر کوچیکتر می فهمید که مرد چه دردی رو داره تحمل میکنه، انتظار کشیدن سهمگین ترین درد دنیا بود؛ حداقل از نظر اون اینطور بود....

یونگ:متاسفم، فکر میکردم پیدا کردنش کار آسونیه اما اینطور نیست، با نفوذی که دارم همه تلاشمو کردم که اطلاعاتی هرچند کوچیک ازش پیدا کنم اما ممکن نیست، هنوز نتونستم کسی رو با نشان ماه گرفتگی پیدا کنم، ممکنه که اون توی این تشکیلات نباشه؛ شاید بهتره جاهای دیگه رو دنبالش بگردیم....

من طبق حرف شما، توی تمام باند هایی که باهاشون متحد هستیم دنبالش گشتم، اما همچین کسی بین اونا وجود نداره، پس ممکنه تو باند رقبا باشه یا اینکه زندگی ساده خودش رو میگذرونه، من تا الان فقط دنبال نشونه گشتم؛ شاید بهتر باشه اینبار اسمش رو هم بهم بگید....

میدونم نگفتن این موضوع همون اوایل از روی شک و تردید شما بوده و کاملا هم درکتون میکنم، اما فکر میکنم نیازه که با اطلاعات بیشتری دنبالش بگردم، مطمئن باشید من و افرادم قصدی برای آسیب زدن به فرزند شما نداریم؛ پس ممنون میشم اسمش رو بهم بگید....

MAFIA FAMILYOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz