CHAPTER 34

1.2K 174 230
                                    

سوم شخص

با باز شدن در سالن، دویدنش رو متوقف کرد و نگاهش رو به اون طرف داد؛ جایی که هوسوک ایستاده بود....

هوپ:صبح بخیر

یونگ:چیزی میخوای؟؟

هوپ:حتما باید چیزی بخوام تا بیام دنبالت؟؟
نمیشه قصدم فقط صبح بخیر گفتن باشه؟؟

یونگی سرش رو تکون داد و هوسوک نگاهش رو به لباس هاش که به دلیل خیس بودن بدنش بهش چسبیده بودن داد

هوپ:تا حالا بهت گفته بودم وقتی اینطوری عرق میکنی، سکسی تر میشی؟؟

یونگ:باور نکردنیه، پس جانگ هوسوک بزرگ بلده با مین یونگی لاس بزنه....

پ.ن{یادتونه که فامیلی کره ای هامر شد مین، توی پارت 31 دربارش توضیح داده شد}

همونطور که به دیوار تکیه میداد گفت و هوسوک بهش نزدیک شد

هوپ:مین یونگی؟؟
فکر کنم منظورت جانگ یونگیه....

یونگی دستاش رو توی سینش جمع کرد و ابرو هاش رو بالا انداخت

یونگ:میدونی که فامیلیت فقط در صورت ازدواج پشت اسم من میاد؟؟

هوپ:دقیقا و این همون چیزیه که تمام این چهار سال خواستم، جرئت نکن ازم بگیریش....

یونگی چند ثانیه ای سکوت کرد و بعد از اون نفس عمیقی کشید

یونگ:باشه، ازت نمی گیرمش

هوپ:الان....منظورت....چی بود؟؟

با تردید و کلمه به کلمه پرسید و یونگی سرش رو پایین انداخت و به کفش هاش خیره شد

یونگ:از وقتی برگشتم، همه دارن بهم میگن باید یه شانس به خودمون بدم، هنوزم مطمئن نیستم این کار درستیه یا نه، تو خودت خوب میدونی که پایبند هیچ رابطه ای نیستی، حداقل نه تا قبل و بعد یوجین، حتی نمیدونم اگه متوجه قصد و هدفش نمیشدی، اصلا به من و عاشق من شدن فکر میکردی یا نه؛ این برام همه چیز رو پیچیده تر میکنه....

با این حال میخوام انجامش بدم، اعتراف میکنم این چهار سال جای خالیت تو زندگی من و هیونجین خیلی حس میشد، این روز ها هم که اون بهونه گیر شده، البته که بهش حق میدم، برای همین میخوام یه فرصت به خودمون بدم، اینکه همه چیز خوب پیش بره یا بد، بستگی به کارای تو داره، به اینکه ثابت کنی میتونم بهت اعتماد کنم یا نه؛ که میتونی برای هیون همون پدری باشی که بهش نیاز داره یا نه؟؟

هوسوک از شوک شنیدن اون حرفا، چندین ثانیه بی هیچ حرفی به پسر کوچیکتر خیره شد؛ چیزی که باعث شد یونگی سرش رو بالا بیاره و نگاه پر از تردیدش رو به چشماش بدوزه

MAFIA FAMILYWhere stories live. Discover now