«یونگی»
به هوسوکو نامجون که داشتن هنوز میخندیدن تشر زدم که تمومش کنم ولی اون دوتا اسب ابی هنوز ول بکن نبودن ، کوک هنوز از سرویس بهداشتی در نیومده بود.
زنگ درو زدن احتمالا غذایی که سفارش دادم اوردن...
غذا ها رو گذاشتم روی اُپن،یوجین از حمام با قیافه در هم در اومد یوجین وسواسی معلوم بود هزار بار خودشو شسته بود،با دیدن قیافش دوباره اون دوتا پخش زمین شدن،خنده یونجون توی صدای خنده اونا گم شده بود کوک با قیافه زرد از سرویس در اومد همونجور لش روی کاناپه افتاد..
تا یوجین خواست بپره سمتشون پارشون کنه تشر زدم
-بتمرگ یوجین الان گشنمه سگم بشین کوفتتو بخور!!آه هیچی توی این دنیا بهتر از غذا نیست اصلا هیچی تو این دنیای فاکی بهتر از غذا وخوابیدن نیست اگه این دوتا شغل بودن من با علاقه فراوان انجامشون میدادم.
غذا تو سکوت خورده شد...
غذا که تموم شده همه لش یه گوشه افتاده بودیم بقیم سرشون توگوشی بود گهگاهی لبخند میزدن یونجون کوچولو هم خوابیده بود.
چند بار صداشون زدم نشنیدن،کرای بی خاصیت!! با عصبانیت داد زدم
-یاااا باشماما!
یونجون کوچولو تو خواب تکون خورد ولی بیدار نشد.
همه با شوک بهم نگاه کرد هوسوک از ترس گوشیش از دستش افتاد.
:چته هیونگ؟!بچم افتاد!
چشمامو از مسخره بازیش چرخوندم
-کی میخواید بیفتید دنبال ننه بچه؟!
نامجون_هیونگ مگه الکیه بیوفتیم دنبال صدوخورده دختر؟!اصلا همشونو از کجا پیدا کنیم!
یوجین+بنظر منم امکان پذیر نیست!
هوسوک:اصلا از کجا معلوم بچه مال ما باشه؟!شاید ننه باباش فقیر بودن اومدن فرو کردن تو پاچه ما؟!
کوک_چرتو پرت نگو هیونگ اصلا به سرو وضع این بچه میخوره که فقیر بوده باشه؟!هوسوک به نشانه ندونستن لبو لوچشو کج کرد..
- بیاین دی ان ای بگیریم خودمونم راحت کنیم!!
همه با دهن باز نگام کردن...یوجین+ن بابا ابرومون میره.....
هوسوک:اکه کسی بفهمه حیثیت برامون نمیمونه
کوک_برا من که فرقی نمیکنه ولی بنظر پیشنهاد یونگی هیونگ خوبه!
هوسوک:معلومه برای تو فرقی نمیکنه کوکی ننه بابای توی امریکان برای ما بیخ ریشمونن بفهمن دست گل به اب دادیم از خشتک دارمون میزنن ،کافیه کج بریم با گیوتین گردنمونو میزنن!!نامجون_پسرا بیخیال دی ان ای بشین کافیه یجا درز کنه دیگه هیچی!
گوشیشو برداشت
_اصلا من از همین الان شروع میکنم به گشتن!!
یوجین+کصخل یه نگا به ساعت بنداز
هممون سرمون چرخوندیم سمت ساعت اوه فاک!!!!
کوک_ساعت فاکینگ چهار صبه😐
-یعنی فردا رو تعطیل کنیم بمونیم خونه؟!
کوک_نه هیونگ خیلی از کارا عقبیم این مرتیکه چویی هم خیلی سخت گیره!
هوسوک:با این فسقلی که نمیشه کار کرد!
یوجین+پرستار بگیریم؟!
هوسوک:یه کلام از ننه عروس.
-اتفاقا خیلی پیشنهاد خوبیه ما که نمیتونیم هم کار کنیم هم ننه بچه باشیم!
ŞİMDİ OKUDUĞUN
(miracle little )معجزه کوچولو
Hayran Kurguراستش وقتی میخوام از تو بنویسم باید بگم که تو برام: شبیهِ یه جعبه نون خامهای گنده شبیهِ یه رنگ زردِ قشنگ که روح آدمو زنده میکنه شبیهِ آخرین تیکه یِ پیتزاشبیهِ خُنکی هوایِ جنگلایِ شمال شبیهِ حسِ آخرین زنگ مدرسه شبیهِ وسطِ هندونه! شبیهِ حس قدم زد...