(یونجون اتاق میخواد!)(پارت6)

726 55 11
                                    

«نامجون»

یونجونو توی سبدش گذاشتم کشیدم عقب با خودم فک کردم این بچه بزرگ شده چند وقت دیگه نمیگه من چرا اتاق ندارم؟!چرا کمد ندارم؟!
حتما بچه ها اومدن باید باهاشون درمیون بزارم...
لپ یونجونیو‌کشیدم،امروز خیلی سعی کردم یادش بدم بگه بابا ولی متاسفانه اصلا واکنشی نشون نداد!
_بگو با با
=ب...ب
دهنمو اندازه غار باز کردم
_یونجونی بگو بااا بااا
با ذوق خندید
_چیه کیوتچه خوشت اومد؟!

صدای باز شدن در نشون از این میدادکه بقیه اومدن،اول هوسوک وارد شد صورتش داغون بود!کی جرعت کرده بود اینجوریش کنه؟!
اخمام رفته بود توی هم سلام کوتاهیی کرد خودشو یا یونجون سرگرم کرد سعی میکرد باهم چشم تو چشم نشیم.

اخمام بیشتر توهم رفت،سعی کردم صدام بالا نره!
_هی کی اینجوریت کرده؟!
:بیخیال نام
همون لحظه یوجین اومد داخل..
یوجین+سلامم
یه لحظه برگشتم جواب یوجینو بدم که چشمام گرد شد!این دوتا چه گوهی خورده بودن این چرا صورتش اینجور اشو لاشه؟!
_یاااا شما دوتا چتون شده چرا انقد اغونین؟!
+هیچی بابا شوخی فیزیکی کردیم!
_هوسوکا بیشتر خوردی یا زدی؟!
:هم‌خوردم هم زدم!
_خاک تو سرت که اگه بیشتر خورده باشی از هیونگ کوتولمون(با کف دست زدم پس گردنش)
+یااااااااا
_حقیقت تلخه هیونگ!حتما ابروتونو کردین تو کون خر با این کارتون تو شرکت!
:نه باو اخر وقت، فقط یوبین بود
_اهاااا ،اون دوتا کجان
+با ماشین یونگین
هوسوک یونجون به بغل رو‌کاناپه دراز کشیده بود یهو بو‌کشید....
:نامجون بو‌چیه میاد؟!
کمی بو‌کشیدم صورتمو با انزجار کشدم توهم
_بو عنه داشم یونجون حتما جاشو‌کثیف کرده!
هوسوک:بیا ببر جاشو‌عوض کن الان در مغزم میپره!
_خودت برو از صب پیش من بوده!حالا نوبت توعه
هوسوک بچه به بغل دنبال میدوید این چن وقتی که یونجون پیشمون بود هوسوک حاضر تا الان نشده بود که پوشک یونجونو عوض کنه رزای که پیشش بود یونجون توی ادراش میموند فقط یونگی هیونگ بود که با دلو‌جون ازش مواظبت میکرد!

_هوپی باید خودت عوضش کنی!!
:نامجونا نامرد بازی در نیار من خوشم نمیاد!
_اگه عوضش کردی اون تیشرت مشکیه رو بهت میدم!
فوری حالت صورتش جدی شد..
:راس میگی؟!
برای اینکه راضی شه فوری تایید کردم..
_اره دروغم کجا بوده!
فوری باشه ای گفت یونجونو گذاشت رو کاناپه پوشکشو باز کرد یوجینم بهمون اضاف شده بود از بوش حس میکردم دارم جدی جدی حافظمو از دست میدم ،وقتی پشکشو عوض کرد پوشک کثیفو گرفت سمتم
:اینو چیکار کنم؟!
_چرا گرفتی سمت من بکش اونور، برو بنداز سطل دیگه اینم پرسیدن داره؟!
همین که اومد بره شیشه شیر زیر پاش رفت پوشک از دستش ول شد افتاد رو صورت یوجین...

از خنده نمیتونستم نفس بکشم یوجین با انزجار پوشکو برداشت خدااای من تمام صورتش کثیف شده بود(اووق)
فوری پوشکو پرت کرد سمت هوسوک که برخورد کرد با کت مورد علاقش همون موقه یونگی هیونگو کوک هم وارد شده بودن نظاره گرد این کمدی بودن..‌..
کوک با دیدن این صحنه عوض زد پرید سمت سرویس بهداشتی یوجینن دوید طرف حموم اون لحظه صدای خنده های بلند یونگی هیونگ بود که باعث تعجب میشد!
:اه گند زد به کتم باید بندازمش دور...
یونگی با خنده-بنظرتون یوجینم میتونه صورتشو بندازع دور؟!
همه‌مون دوباره زدیم زیر خنده!
کوک با قیافه زرد اومد لش افتاد رو کاناپه..
کوک_اه... دیگه هیچی تو معدم نمونده که بیارمش بالا.....
_حالا بیخیال این بچه ها بنظرتون یونجون نیاز نداره که یه اتاق داشته باشه؟!
:اتاق اضافیم مگه داریم بکنیم اتاق یونجون؟!
یونگی-هوسوک یا یوجین اتاقشونو خالی کنن یکیشون هم اتاق بشن
:یااا من نمیخوام اتاقمو خالی کنم!!!
_بحث نکنین سنگ کاغذ قیچی میکنیم!
سنگ کاغذ قیچی کردیم از شانس عنم من باختم باید اتاقمو میدادم به یونجون با یوجین هم اتاق میشدم

«یوجین»

هرچی صورتمو میشستم حس میکردم بازم کثیفه،خدایا چرا همیشه من اخه چرا؟!!
فاک بهت جانگ فاکینگ هوسوک خدا لعنتت کنه خاک تو سر چلاقت که یه پوشک نمیتونی عوض کنی!!!

از شدت لیفی که به صورتم کشیده بودم تمام صورتم قرمز شده بود انگار سوخته از بخار تو‌حموم دیگه دلشتم خفه میشدم بیخیال شدم رفتم بیرون با دیدن نامحون که داشت وسایلشو تو کمدم میچپوند چشام گرد شد
+اینجا چه غلطی میکنی!!
از ترس یکم پرید بالا
_یااا ذهلم رفت ؟!هیچی سنگ کاغذ قیچی کردیم اتاق من شد برا یونجون منم اومدم پیش تو !
از عصبانیت پلکم پرید جلو رفتم همه لباساشو ریختم بیرون با تعجب داشت کارامو نگاه میکرد
+پاشو برو پیش همون هوسوک نفهم مگه فکو فامیل نیستین بهتر کنار میاین
نامجون یه پس کله ای بهم زد دوباره لباساشو تو‌کمد چید..
_همینجا میمونم حرف مفتم بزنی مجبوری رو کاناپه بخوابی بیبی هیونگ!..
رفتیم بیرون یونگی هیونگ پیشنهاد داد بریم وسایل اتاق یونجونو بگیریم همه شالو کلاه کردیم رفتیم انقد سره انتخاب سرویس خواب دعوا کردیم که نزدیک بود از فروشگاه پرتمون کنن ببرون اخرم با سنگ کاغذ قیچی یونگی هیونگ برنده شدو یه سرویس خواب با طرح زرد خریدیم
___________________________________
عکس سرویس خواب کاوره
Love you 🤍

(miracle little )معجزه کوچولوHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin