_ صورتش رو ندیدی؟
همونطور که داشت به سمت یخچال میرفت پرسید و به پسرکی که تو خودش جمع شده بود نگاهی دوباره انداخت.
_نه جیمین صورتش رو ندیدم تنها چیزی که تونستم تشخیص بدم سر عصای اژدها شکلش بود.
کوک از وقتی که بیدار شده بود ترسیده به نظر میرسید و وقتی که خوابش رو برای جیمین تعریف کرده بود صورتش از اشک خیس شده بود.
جیمین نمیدونست چرا کوک انقدر ترسیده چون خب اون یک خواب بوده و دلیلی نداره پسر انقدر به هم بریزه.
شیر پاستوریزه رو از یخچال درآورد و روی میز صبحونه گذاشت.
_کوک اون فقط یک خواب بوده خب؟ انقدر بهش فکرنکن امروز میریم گالری ها این چه قیافه ایه پاشو بیا صبحونه بخوریم
جونگکوک پسر قوی ای بود و بعد مرگ پدر و مادرش این بهش اثبات شده بود.حالاهم باید قوی میبود پس به سمت آشپزخونه رفت و روی صندلی پشت میز نشست.
شیر رو روی فلکس ها(cereal) ریخت و مشغول خوردن شد.
امروز قرار بود برن و نقاشی های چرت جین رو ببینن و دوباره مراحل یخ زدن کونشون رو با تمام وجود حس کنن و این چیزی نبود که کوک خوشش بیاد.
تا ساعت هفت بعدازظهر خودشون رو با بازی ها سرگرم کردن که نتیجش غرغر های جیمین سر باختش شد.
ساعت ده شب بود که بعد خوردن شام از خونه بیرون زدن و به سمت گالری راه افتادن.
خیابون های مادرید سرد بود ولی توی ماشین گرم بود و این رو مدیون ماشین جیمین بودن.
از اونجایی که خانواده جیمین وضع مالی متوسط رو به بالایی داشتن، جیمین بی ام و ایکس هفت(نوع ماشین) داشت.
حدود نیم ساعت طول کشید تا به سالن برسن.
جیمین ماشین رو پارک کرد و باهم به سمت ورودی ساختمون حرکت کردند.
با ورودشون به سالن تونستن آدم های زیادی رو خیره به تابلو های پین شده روی دیوار ببینن.
مهماندار به سرعت خوش آمدی بهشون گفت و نوشیدنی های بدون الکل رو سرو کرد.هرکدوم نوشیدنی برداشتن و به سمت تابلو ها رفتن.
واقعا جین استعداد زیادی داشت و با اینکه اولین کارش بود تونسته بود به خوبی تصویر هارو بکشه.
جیمین و کوک جلوی تابلویی که دو مرد نیمه عریان رو به تصویر کشیده بود، ایستادن.
نقاشی اروتیکی بود.
با نگاه به اون تابلو میتونستی رابطه نزدیک دو مرد رو حس کنی.
طوری که یک مرد، گردن دیگری رو گاز میگرفت و حرکت بسیار سکسی بود.
ولی همه چیز اینطور بود؟
جیمین با نشستن دستی رو شونش برگشت و تونست برادرش رو ببینه.
به سرعت جین رو بغل کرد و با لبخند بهش گفت
«هیونگ، این نقاشی ای که کشیدی واقعا عالیه»
جین بعد بغل کردن جونگکوک، قهقهه بلندی به حرف جیمین زد و چندبار به شونش زد.
«جیمین این نقاشی من نیست این تابلو سال هاست اینجاست و اثر ویلیام آدولف بوگرو هست، چطور اینو نمیدونی؟»
جیمین ضایع شده دستی یه موهاش کشید و دوباره به نقاشی نگاه کرد
واقعا شاهکار بود...کوک و جیمین به همراه جین شروع به بازدید از تابلو ها کردن و از کنار هر نقاشی ای که میگذشتن جین توضیح مختصری ازش میداد.
کوک که جیمین و برادرش رو مشغول بحث سر یک تابلو دیده بیخیال به گشتن ادامه داد و به قسمت انتهایی سالن رفت...
به طرز عجیبی این قسمت سالن تاریک بود و نور خیلی کمی فضا رو روشن میکرد.
به پشت سرش نگاه کرد تا جیمین و جین رو ببینه ولی اثری از اون ها نبود.
بیخیال شد و به سمت تابلویی که توی تاریکی فرو رفته بود، حرکت کرد.
چرا باید از بین این همه تابلو این یکی رو اینطوری توی تاریکی خفه میکردن؟
به کمک نوری که از فضای داخل سالن میومد تونست تابلو رو کمی ببینه.
برخلاف تابلوهای دیگه که تصویر انواع گل ها و ابادی های کوچیک رو نشون میداد، این تابلو مردی رو نشون میداد که مستقیم بهش ذل زده بود.
مرد...
این همون مردی بود که شب پیش توی خواب دیده بود.
نه امکان نداشت
الان هم خواب بود؟دستی به تابلوی روی دیوار کشید و اروم زیر لب زمزمه کرد
«تو کی هستی؟»
همون لحظه صدای مرد توی سرش اکو شد
«من محافظ روح توام»
یادآوری جملش تلنگری بهش بود تا از افکارش خارج بشه و بتونه صدای جیمین رو بشنوه.
جیمین نگران داشت تکونش میداد و هی صداش میزد
با هین بلندی به سمت جیمین برگشت و تونست نگاه نگرانش رو ببینه.
«چ... چی شده... جیمین؟»
جیمین و جین هوف آرومی کشیدن.
«هیچی عزیزم، هیچی نشده... بیا بریم باشه؟»
به سرعت دست کوک رو گرفت و با برادرش خداحافظی کرد
از قسمت تاریک سالن بیرون میومدن و که کوک ایستاد و به پشت سرش خیره شد.
با دیدن جای خالی تابلو خشک شده سرجاش ایستاد.
چطور ممکن بود؟نه این زیادی بود... واقعا زیادی بود
با گرم شدن پشت پلک هاش نتونست خودش رو نگه داره و روی زمین فرود اومد
با افتادن پلک هاش روی هم چیزی نفهمید و صدای داد های جیمین که اسمش رو صدا میزد، خاموش شدن.

ŞİMDİ OKUDUĞUN
Serial Killer
Hayran Kurguنام: #serial_killer ژانر:Bdsm, romance,smut, horror کاپل:Vkook,yoonmin نویسنده: #Valdemar روزهای آپ: سه شنبه ها رده سنی .🔞 خلاصه: کوک و جیمین بهترین دوست های هم هستن و یک روز باهم به گالری جین، برادر جیمین میرن و توی نمایشگاه میچرخن. جیمین داره...