blood squad🩸13

32 5 0
                                        

به بخش امنیتی رسیدم ، دین و یونگی جلوی در منتظر بودن .
سریع کارت سم درآوردم ، دین با دیدن کارت چشاش چهارتا شد
_اینننن
دستم جلو دهنش گزاشتم
+ساکت نمیخواستم از کارت خودم استفاده کنم که بفهمن اینجا بودیم سریع بیاین تو بعدا میگم بهتون.

سری تکون دادن و درو باز کردم رفتیم تو
+خب یونگی از ساعات قبل نهار و بعدش دوربینای سمت اتاق دکتر و دستکاری کن میخوام هر اثری از سوزی اون اطراف هستو نابود کنی سریع .
نشست جلوی سیستم
_خب بسپارش به من فقط نیم ساعت زمان میبره .
سریع تکن دادم و منو دین توی اتاق راه میرفتیم و یونگی مشغول بود .
_خب این بخشارو میگین ؟
کلیک کرد سوزی و دم در نشون میداد که در میزنه و نگرانه بعدش موقع نهار که با پرونده زد بیرونو نشون میداد
+خودشه پاکشون کن طوری که کسی نفهمه .
پوزخندی زد
_حله ؛
مشغول کار شد ، دین با بی قراری نگاهم میکرد
_نصف عمرم کردی ، کِی میگی چی شده ؟
دستمو روی شونش گزاشتم
+آروم باش بعد از اینجا میریم سوزیو برمیداریم و به بخش نامجون اینا میریم بعد همه چیزو میگم و چیزهایی هم میفهمیم.
سری تکون داد
_باشه ولی اون کارتو چجوری برمیگردونی ؟
نیشم تا بناگوش باز شد
+یادته میگفتی استفن قبلا جیب قاپ بوده نباید توی جوخه راهش بدیم .
لبخند خبیثی زدم
+خب من به فکر همچین موقعیتایی بودم.

ابروهامو میدادم بالا ، دین میزد رو پیشونیش حرص میخورد
_آخر دیوونه شدی ؛ میدونستم دیر یا زود میشی .

یونگی برگشت سمتمون
_همه چی اوکی شد و انگار نه انگار سوزی بوده .
دست به سینه لبخند زد ، سریع دستشو کشیدم بلندش کردم

+بدو بریم بابا بعدا بهت افتخار میکنم الاناس که بیان ,دین بدو
سریع دویدیم بیرون درو با کارت قفل کردم و تا ته راهرو رفتیم آروم و بعد خیلی نامحسوس به سمت اتاقم راه افتادیم.

در زدم دو بار سه بار ،معلوم انقدر ترسیده نمیاد درو باز کنه ، به در نزدیک شدمو آروم زمزمه کردم
+سوزی منم هانی درو باز کن

صدای کشیده شدن صندلی اومد
_پس بهم بگو من چیو بیشتر از بودن توی آزمایشگاه دوس دارم؟
معلومه که اینو میپرسه جز من هیچ کس جواب این سوالو نمیدونه ، لبخندی زدم
+تو یه دانشمند کله خری که دوس داره با من توی همه ی ماموریتام باشه درحالیکه حتی بلد نیستی یه تفنگ دستت بگیری.
دین زد به بازوم قیافه گرفت برام
_نزدیک مارو بگیرن بازیتون گرفته؟!

صدای چرخیدن کلید اومد در باز شد ، ابروهامو دادم بالا و پوزخندی به دین زدم.
سریع رفتیم داخل ، کلیدو گرفتمو درو قفل کردم

+خب یونگی لپتابم تو کشو میزه برش دار چک کن ببین دارن چی کار میکنن بهمون مشکوک شدن یا نه، اون مارو پیدا کن.

سری تکون داد و لپتابو برداشت و مشغول شد ،
نگاهی به سوزی کردم آروم روی صندلی نشسته بود ، هنوزم تو شُک بود اونو بیل برای هم دوستای خوبی بودن و حالا مرده بود ، این حسو درک میکردم پس گزاشتم فعلا تو خودش باشه تا با نبودش کنار بیاد .

+دین بیسیم بزن به بچه های خودمون بگو همه برن قسمت شرقی تو اتاق نامجون همو میبینیم.
بیسیم و برداشت مکثی کرد
_اونجا جمع بشیم شک نمیکنن؟
دستامو توی هم مشت کردم
+چیزی نیست فقط یه جشن برای تازه واردا ، مگه نه دین؟
خندید ،بیسیمو تنظیم کرد و گرفت جلو دهنش
_همه قسمت شرقی جشن خوشامد گویی داریم برای تازه واردا .
تک خنده ای کرد
_دیرنکنینا منو هانی برسیم نباشین همتون تنبیه میشین.
یکی زدم به بازوش
+آخه من کی خانوادمو تنبیه کردم !
چشاشو ریز کرد
_اصن همه دستوراتت تنبیه ، نه، عذابه عذاب.
دوتایی زدیم زیر خنده ، یونگی دستشو برد بالا اشاره کرد بریم پیشش،
این پسر معرکس دو سوته هک کرد دوربینارو

_اونا همچنان دنبال پروندن سم هنوز سمت کتشم نرفته و اینم هست
یه دوربین دیگرو آورد که مال قسمت بازیافت زباله پایگاه بود
_دارن جسدو میسوزونن.
سوزی از جاش پاشد اومد لپتابو گرفت از یونگی با عصبانیت نگاهشون میکرد
_همشونو میکشم آشغالا چطوری تونستین.

دیگه داشت داد میزد ، دین آروم گرفتش، یونگی لپتابو گرفت ، نمیدونستم چی بگم تاحالا اونو اینطوری ندیده بودم حس بدی بهم دست داد.

رفتم سمتش که تو بغل دین بود دستاشو توی دستام گرفتم
+بهم اعتماد داری؟
سرشو تکون داد
+میخوای انتقام بگیری؟
اشکش ریخت و سرشو انداخت پایین
_آره، اون خیلی بی گناه بود هانی من دیدم ترسیده نباید تنهاش میزاشتم.
با دستم سرشو آوردم بالا تو چشاش نگاه کردم

+این حسو هیچ وقت فراموش نکن چون من اونو پیدا میکنم و بعد میزارم تو خلاسش کنی این قول من به توء.
سرشو تکون دادو اشکاشو پاک کرد

+خب دیگه بریم ، سوزی پرونده .
دستمو جلو بردم اونو از زیر تخت درآوردو داد دستم

+یونگی این کارتو ببر به استفن بده و بهش بگو برش گردونه خودش میدونه چجوری و بگو بیاد قسمت شرقی سراقمون اون احمق هیچ وقت بیسیم نداره، بعدش خودت برگرد پیش ما خیلی مواظب باش جواب نامجونو نمتونم بدما.

سری تکون دادو خندید کارتو گرفت
_این کار مثل آب خردن میمونه برام فقط اومدم بزارین یکم بخوابم.

خندیدیم و نگاهی بهم کردیم سری تکون دادیم ؛
من درو باز کردم ،منو دین و سوزی از سمت چپ رفتیم و یونگی از راست .

                                    ***
یونگی در حال هک کردن دوربینا😋😎

                                    ***یونگی در حال هک کردن دوربینا😋😎

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

                                    ***

سلام همگی^^
بعد یه مدت طولانی آمدم ببخشید امتحانام زیاده برای همین آپ دیر شد 🥲🩸❤️
امیدوارم از پارت جدید خوشتون بیاد 🩸❤️
ووت و کامنت یادتون نره گلا🫂

blood squad🩸💀Where stories live. Discover now