Icy (chanho)

284 38 0
                                    

با شنیدن صدای شکستن چیزی از خواب بیدار شد.سراسیمه به کنارش نگاهی انداخت و با ندیدن همسرش روی تخت،به سرعت از جاش بلند شد و از اتاق بیرون رفت.

_مینهو کجایی؟

+اینجـ...ام.

با شنیدن صدای دردناک مینهو از اشپزخونه،وحشت زده راهش رو به سمت اونجا تغییر داد.شدت ضربان قلبش با دیدن جفتش درحالی که از درد خم شده و شکمش رو محکم گرفته،بیشتر شد.بدون توجه به خورده شیشه های روی زمین که کف پاش رو زخمی می‌کردند،سمتش رفت.

_حالت خوبه؟

وقتی مینهو سرش رو به علامت نه تکون داد،درحالی که پسر رو براید استایل بغل می‌کرد،فورمون هاش رو آزاد کرد تا امگای پریشونش کمی آروم بگیره.

_توی آشپزخونه چیکار میکردی؟

روی کاناپه نشست و مینهو رو روی پاش نشوند.درحالی که با دستش شکم برآمده‌ش رو ماساژ میداد بوسه های ریزی روی جای مارکش میزاشت.

+هوس توت فرنگی با سس تند کرده بودم.

چان متعجب از ویارهای عجیب جفتش تقریبا داد زد.

_بهم بگو که نخوردیش.

مینهو اخم غلیظی کرد و مشتی به سینه چان زد.

+معلومه که نه.اگه تو شکمت رو کنترل می‌کردی و تمام توت هایی که دیروز خریده بودم رو نمی‌خوردی الان دلم درد نمی‌گرفت.

چان که از این عادت بارداری عجیب جفتش خبر داشت،با پشیمونی زمزمه کرد.

_متاسفم عزیزم...خیلی دردت گرفت؟

با دیدن پشیمونی چان از این فرصت استفاده کرد و خبیثانه صورتش رو بخاطر درد،جمع کرد.

+هنوزم درد می‌کنه.تا توت فرنگی با سس تند نخورم که دردش آروم نمیگیره.

چان نگاهی به ساعت کرد و با دیدن عدد چهار با کلافگی به همسر شیرینش نگاهی انداخت.

_مینهویا دردش زیاده؟الان ساعت چهار صبحه و من نمی‌تونم جایی برات توت فرنگی پیدا کنم و سه ساعت دیگه باید برم سرکار.

با حس عذاب وجدان از جاش بلند شد،جعبه کمک های اولیه رو برداشت و جلوی همسرش زانو زد،با حوصله کف پاش رو ضد عفونی کرد و براش چسب زد.بعد از تموم شدن کارش،دست چان رو کشید تا با هم برن سمت اتاقشون.

+مهم نیست.فورمون هات دردم رو بهتر می‌کنن.

چان رو روی تخت انداخت و خودش رو توی بغل همسرش پنهان کرد و درحالی که فورمون هاش رو بو می‌کشید،زیر نوازش های دست الفاش روی شکمش،به خواب رفت.
اما این خواب برای مدت کوتاهی دووم داشت،دقیقا قبل از اینکه مینهو دوباره ویار کنه.
با دیدنی چانی که بدون توجه بهش داره خروپف می‌کنه پوف کلافه ای کشید و خودش رو توی بغل چان پرت کرد،دستش رو روی سینه چان کشید تا بیدارش کنه.

𝑺𝒄𝒆𝒏𝒂𝒓𝒊𝒐 ^^Where stories live. Discover now