Cypress vine (chanjin)

155 15 29
                                    

ماسک اکسیژن رو از دست های مرد بزرگتر گرفت و روی صورتش قرار داد. بر تضاد اشک هایی که صورتش رو خیس می‌کردند،لبخندی به لب زد و با دستمالی که مرطوب کرده بود شروع به پاک کردن خون خشک شده روی دستای مرد کرد.

-چانا...تا به حال یه گل سرو تاک رو از نزدیک دیدی؟

بوسه‌ای پشت دستش گذاشت و به چشم های منتظرش نگاه کرد.

-سرو تاک پنج تا گلبرگ داره که به شکل ستاره به هم چسبیدند و اگه سعی کنی یدونه‌ گلبرگش رو جدا کنی، زیبایی خودش رو از دست میده. و میدونی شبیه چیه؟

برای لحظه گذاشت سکوت اتاق تنها با صدای دستگاهی که ضربان قلب مردش رو نشون میداد، شکسته بشه. اب دهنش رو به سختی قورت داد و جلوی شدت گرفتن گریه‌ش رو گرفت.

-شبیه خانوادهٔ ماست چان. من، تو، دو تا پسرک شیطونمون و چانگبین، الفای پسر بزرگمون.

با دیدن ابروهای به هم گره خوردهٔ چان خندهٔ ریزی کرد و با انگشت های کوچیکش، اون اخم رو باز کرد.

-اخم نکن چانا، این واقعیته. ما باید چانگبین رو به عنوان الفای جیسونگ بپذیریم. اینهمه ناراحتی و مخالفت فقط باعث ایجاد کدورت و خراب شدن خانواده‌مون میشه.

پاهاش رو که بخاطر مدت طولانی ایستادن درد میکرد، توی شکمش جمع کرد و سرش رو روشون گذاشت. دست راستش رو روی انگشت حلقهٔ چان گذاشت و نوازشش کرد.

-گذاشته‌ای که ازش دیدی رو بخاطر پسرمون فراموش کن عزیزم. اون الان بهترین آلفا برای امگای حساسمونه. ندیدی چطوری مثل پروانه دور جیسونگ میگرده تا یک وقت احساس ناراحتی نکنه؟

نگاهش رو به دستگاه کنارش داد و دوباره به اشک هاش اجازهٔ سقوط داد.

-حتی دیشب بعد از اینکه فهمیدی چانگبین دوست پسر جیسونگه و از خونه انداختیش بیرون و دچار حملهٔ قلبی شدی...

با یادآوری دیشب که الفاش رو غرق در سرفه های خونی دیده بود، چشم هاش رو برای مدت کوتاهی بست.

-اون کسی بود که سریع به آمبولانس زنگ زد و بعد از اینکه کارهای بیمارستانت رو انجام داد جیسونگ و جونگین رو برد خونه تا استراحت کنن.

چان که تا اونموقع تنها در سکوت و ناراحتی به صورت خیس همسرش خیره بود، با شنیدن حرف هاش نگاه متعجبی بهش انداخت. همینکه خواست ماسک اکسیژن رو از روی صورتش برداره و با هیونجین صحبت کنه، در باز شد و توله گرگ هاش رو دید که سریع خودشون رو توی بغلش جا دادند.

-آپا چانی حالت خوبه؟ میدونی چقدر من و جیسونگی رو نگران کردی؟

چان از پشت ماسک لبخند خسته‌ای زد و با دست آزادش موهای جونگین رو از جلوی پیشونیش کنار زد. نگاهش رو به جیسونگی داد که کنار جونگین نشسته بود و با چشمای اشکی به دست های گره خورده‌ش نگاه می‌کنه و پشت سرش چانگبین رو دید که کمر پسرک رو نوازش میکرد.
نفس عمیقی کشید و ماسک اکسیژن رو از روی صورتش کنار زد.

-جیسونگ

وقتی پسرک بهش چشم دوخت، لبخندش رو بزرگ تر کرد و با باز کردن دست‌هاش جسم لرزون اون رو هم به بغلش دعوت کرد.
بوسه‌ای روی موهای رنگ شدهٔ جیسونگ گذاشت و نگاهش رو به چانگبین داد.

-به خانوادهٔ بنگ خوش اومدی چانگبین.

حس چهار جفت چشمی که با تعجب بهش نگاه می‌کردند، باعث خنده‌ش شد. به صورت خوشحال جفتش خیره شد و صداش رو کمی بلند کرد.

-فقط امیدوارم هیچوقت قصد آسیب زدن به جیسونگ رو نداشته باشی، چون در غیر اون صورت اتفاق خوبی برات نمیوفته.
______________________
^~^

𝑺𝒄𝒆𝒏𝒂𝒓𝒊𝒐 ^^حيث تعيش القصص. اكتشف الآن