- هی چانی، دستم درد گرفت!
پسری که مچ دستش بین دست مرد فشرده میشد نالید و برای چندمین بار سعی کرد دستش رو ازاد کنه یا حداقل قدم از قدم برنداره. مرد بزرگتر بی توجه بهش عصبی و نفس زنان بخاطر راه طولانی که با سرعت زیادی طی کرده بود، خودش رو به اتاقش رسوند و دست پسر کوچکتر رو بالاخره ول کرد. انقدر محکم به دست پسرک چنگ زده بود که قرمزی کمرنگ اطراف مچ دستش مشخص بود.
با کلافگی تیشرت خیس از عرقش رو از تنش دراورد و گوشهٔ اتاق پرتش کرد. با گرفتن دست پسرک روی فرش پهن شدهٔ وسط اتاقش نشست و اون رو هم روی پاهاش خودش نشوند.
- فقط یه دلیل بهم بده تا تنبیهت نکنم مینهو.
مینهو با استرس موهای خیس شده بر اثر عرقش رو از پیشونیش کنار زد و به پیرهن سفید رنگش چنگ زد. امروز قرار بود با چان به باشگاهش برن و با هم تمرین کنن و مینهو اصلا فکرش رو نمیکرد که تیشرت و شلوارک سفید و نازکی که به تن کرده بود، براش دردسرساز میشه.
نگاه نصف پسرهای اونجا روی مینهو بود و این هر لحظه عصبانیت دوست پسرش رو بیشتر از قبل میکرد. تا جایی که چان تحمل نکرد و بیخیال تمرینی که مشغول انجام دادنش بود؛ مینهو رو توی دستشویی برد و ازش خواست هودی مشکی خودش رو به تن کنه ولی مینهو با لجبازی دست هاش رو توی سینهش جمع کرد و درجواب گفت « نمی خوام بخاطر حساسیت های تو گند بزنم تو استایلم» و بعدش از در بیرون رفت. خب اگه چان هرکاری باهاش میکرد، حقش بود. ولی این دلیل نمیشد مینهو مثل بچه گربهای که زیر بارون مونده، چشم هاش رو مظلوم نکنه و با حالت لوسی خودش رو روی پای چان نکشه.
- ددی لطفا. کل بدنم بخاطر تمرینات امروز درد میکنه، من دیگه تحمـ...
حرفش با اسیر شدن لب هاش بین لب های چان متوقف شد. از اولش هم چان قرار نبود زیاد به کیتنش سخت بگیره؛ فکر میکرد ممکنه کمی بیتوجهی تنبیه خوبی باشه ولی چان باز هم نتونسته بود در برابر لب های وسوسه برانگیز مینهو و بدن ظریفش که با شیطنت روی پایین تنهاش تکون میخورد، مقاومت کنه.
دست هاش رو دور کمر مینهو گذاشت و بوسهشون رو عمیق تر کرد. مینهو خوشحال از نرم شدن چان، دست راستش رو پشت گردن مرد گذاشت و با دست آزادش بدن برهنهاش رو لمس کرد. مدتی بعد با سوزش قفسهٔ سینش از چان فاصله گرفت و با تکون دادن کمرش خودش رو بیشتر از قبل روی عضو مرد حرکت داد.
با شیطنتی که از توی چشمهاش هم معلوم بود، نقطه به نقطهٔ گردن چان رو همزمان که خودش رو روی عضو مرد تکون میداد به دندون کشید و رد های قرمز رنگ ریز و درشتی به جا گذاشت.
نفس چان از لذتی که به جونش افتاد، برای لحظهای قطع شد. نالهٔ تو گلویی کرد و با دست چپش به باسن مینهو چنگ زد و اون یکی دستش رو از زیر لباس مینهو رد کرد و به نیپلش رسوند، بعد از کمی بازی با نیپل پسری که توی اغوشش بود، اون رو بین انگشت هاش فشرد و به نالهٔ مینهو کنار گوشش گوش داد.
- چانی قرار بود به کیتنش سخت نگیره اگه شرایط رو براش سخت نمیکرد. الان که توقع نداری با عضو نیمه هارد شدهام بیخیال تو و بدن بلورینـت بشم، هوم؟
با شنیدن حرف های چان که کنار گوشش زمزمه میکرد و نفس های داغش، لرز ریزی از بدنش رد شد. لبش رو گاز گرفت و با تکون دادن سرش به چان نشون داد که با حرفش موافقه. پسر بزرگتر با دریافت موفقیت، دست راستش رو هم زیر باسن مینهو برد و پسر رو همراه خودش بلند کرد و همونطور که گردن مینهو رو کبود میکرد به سمت حمومِ باشگاه راه افتاد...
________________
^^
YOU ARE READING
𝑺𝒄𝒆𝒏𝒂𝒓𝒊𝒐 ^^
Fanfiction✧˖*°࿐ - مهم نیست چقدر بهم آسیب بزنی،تو همیشه یه مکان خاص تو قلبم داری... #Shuci ^^