𝓂𝒾𝓃𝒽𝑜 𝓉𝑜 𝒸𝒽𝒶𝓃𝑔𝒷𝒾𝓃:
دلم برات تنگ شده!
دلم برای اینکه بریم روی برجک بشینیم و ساعت ها به ستاره های رقصان در آسمون خیره بشیم،تو سیگارت رو بکشی و من آهنگ های محبوبمون رو پلی کنم،تنگ شده.
برای اینکه دور از همهٔ انسان ها و مشکلاتی که در طول روز تحمل کردیم،توی ثانیه به ثانیه آهنگ ها گم بشیم و به یاد خاطرات دردناک و در عین حال شیرینمون باهاش بخونیم،تنگ شده.
حالا که بهش فکر میکنم میبینم حتی گریه کردن هم کنار تو،برای من آسون بود؛میدونی تو تنها کسی بودی که تونستی بعد چندین سال،بهم حس امنیت بدی.اونقدر قوی که بهت تکیه کنم و غم هام رو بیرون بریزم.
من عاشق اون لحظاتی شدم که بعد از گریه کردن هام،من رو مجبور میکردی کنار خودت روی تخت،دراز بکشم و در حالی که با نگاه پر از تحسینت بهم خیره شدی،حرف های قشنگی برای آروم کردنم میزدی و باعث میشدی حس کنم که بالاخره برای یکی،مهم هستم.
امشب دلم گرفته و میدونم دوای دردش میان بازو های تو گم شده و برای اولین بار این دوری داره آزار دهنده میشه.در حالی که نمیدونم باید ازت دور بمونم یا نه.
چون...
دارم عاشقت میشم
و این
برای قلب های
شکستهٔ هر دومون،
دردناکه...
_________________________
^^
YOU ARE READING
𝑺𝒄𝒆𝒏𝒂𝒓𝒊𝒐 ^^
Fanfiction✧˖*°࿐ - مهم نیست چقدر بهم آسیب بزنی،تو همیشه یه مکان خاص تو قلبم داری... #Shuci ^^