chapter5

108 18 63
                                    

شب سردی بود. سردتر از حد عادی و غیر قابل تحمل. و برای ساسکه ای که هنوز حالش خوب نشده بود، خیلی غیرقابل تحمل.

خیلی دوست داشت بگه که تونسته کمکش کنه، ولی نهایت کاری که از چاکرای طبیعی خودش برمیومد این بود که بهش قدرت سرپا شدن بده. ناروتو با بدخلقی متوجه شد که بدون چاکرای کوراما تقریبا هیچی نیست، و نمیتونه هیچکاری بکنه.

میخواست همون لحظه که ساسکه سرپا شد بهش چاکرای کوراما رو بده ولی کوراما مخالفت کرده بود، با توجه به اینکه هنوز ریسکش بالا بود و ساسکه هنوز نمیتونست کامل چاکراشو تحمل کنه.

به آتیش خیره شد و سعی کرد آشوب درونشو نادیده بگیره. اگه به دروغ نگفته بود که اوضاع خوبه، الان مجبور نبود خودشو با یه بونشین عوض کنه و با بدن اصلیش دنبال منما بگرده.

اگه ساسکه یک درصد از رینگان یا حتی مانگکیو استفاده میکرد سریع متوجه بدلی بودنش میشد و اون وقت... نمیخواست بهش فکر کنه.

کمی دور تر از جایی که ناروتو نشسته بود، ساسکه روی زمین خواب بود. درحالی که شنل خودش زیرش پهن شده بود و شنل ناروتو دورش مثل پتو پیچیده شده بود.
ناروتو اخم کرد و چوبی که توی دستش بود رو داخل آتیش انداخت.

با احساس نزدیک شدن شخصی سریع از جا بلند شد و جلوی ساسکه ایستاد. کونای رو دستش گرفت و منتظر کوچکترین حرکت شد.

اما با دیدن چند آنبوی رسمی سرزمین آب سلاحشو پایین آورد.
-هوکاگه!
+میزوکاگه؟!

‌....

+چرا خبر ندادید که میاید؟ حتما کمکتون میکردیم و درمان ساسکه سان هم سریعتر پیش میرفت!
ناروتو اخمی کرد و دستاشو جلوی صورتش گره زد
-خب راستش...یکم یهویی شد. من فقط حس کردم ساسکه درخطره و بعد... بدون اجازه وارد مرز شما شدم. بازم عذر میخوام.

میزوکاگه با دست عینکش رو صاف کرد و با لبخندی دندون های تیزشو نشون داد
+این جه حرفیه! این همه مدت ما مدیون کونوها و شما بودیم. خونه خودتونه!

ناروتو مودبانه سرتکون داد و با کمی تعلل پرسید
-راستی حالا حرفش که شد...ساسکه کجاست؟
+توی بیمارستان نزدیک به مرکز شهر. نگران نباشید. بهترین دکتر ها بالای سرشن. البته.. به پای دکترای کونوها که نمیرسن! ساکورا سان خوبن؟

ناروتو بی توجه به سوال بیمورد میزوکاگه ی جوان از حال ساکورا، به شمشیر پشت سرش خیره بود که بدجور آشنا میزد. نیاز نبود که دوبار فکر کنه، اون شمشیر زابوزا یکی از هفت شمشیرزن دهکده ی مه بود. شمشیری که خیلی خاطرات رو جلوی چشمش میاورد.

درحالی که یکی از بونشین هاش توی دفتر میزوکاگه بود، ناروتو با حالت سنین همه جارو زیر و رو میکرد. تمام شب گذشته رو مشغول گشتن بود و یک بار هم یه سر به کونوها برگشت.

NightcallWhere stories live. Discover now