chapter8

81 17 59
                                    


روز ها کشدار میشدن و حسابشون از دستش در رفته بود. چاکرای رینگان ساسکه مهر و موم شده بود، اما ساسکه به قدری خون و چاکرا از دست داده بود که به سادگی درمان نمیشد.

و ناروتو میدونست که بدون چاکرای کیوبی که به طرز معجزه آسایی درمانش میکرد، خودشم به همین روز میفته.

کلافه دستی بین موهای بلند شده‌ش کشید. مدتی بود به ،ینه نگاه هم نکرده بود چه برسه به کوتاه کردن موهاش. همیشه وقتی موهاش بلند میشد ساسکه با دو انگشت به پیشونیش میکوبید و میگفت"اوسوراتونکاچی!" و ناروتو میدونست با موی بلند شبیه نوجوونیاش میشه.
شاید به همین خاطر بود که کوتاهشون میکرد.

*پنج سال قبل*

حوله رو روی سرش چندبار کشید تا آخرین نم موهاشو بگیره. صدای سشوار نشون میداد ساسکه که زودتر از حموم بیرون اومده بود مشغول خشک کردن موهاشه.

وارد اتاق شد. مشخصا با یه دست نمیشد به راحتی مو خشک کرد. خصوصا موهای ساسکه که نسبتا بلند بود.

جلو رفت و بی حرف سشوار رو گرفت. ساسکه مقاومتی نکرد و نگاهشو به زمین دوخت، درحالی که ناروتو انگشتشو بین موهاش میبرد.

+وقتی بچه بودیم فکر میکردم موهات سورمه ایه.
ناروتو گفت و صداش بین صدای سشوار گم شد. ساسکه که به حرکت لب هاش توی آینه خیره بود تونست لبخونی کنه و لبخند زد
-وقتی بچه بودیم بود.
ابرو های ناروتو بالا پرید
+واقعا؟
ساسکه سرشو تکون داد.

با مرور زمان رنگ موهاش تیره تر شد و پوستش روشن تر. که از یه طرف شبیه ایتاچی میشد و چقدر از این موضوع
متنفر بود.
وقتی نوجوون بود و میدید که با موی بلند چقدر شبیه برادرش میشه، همیشه مدل موهاشو عوض میکرد. موهایی که ابریشمی و نرم مثل برادرش بودن رو سیخ سیخی میکرد و دست به هرکاری میکرد که ظاهرش رو عوض کنه.

حالا اما، با وجود خط های کمرنگ زیر چشمش، موهایی که نرم و بی حالت دور صورتش مینشستن و شارینگان مانگکیو، بیشتر از همیشه شبیهش بود. هرچند ساسکه میدونست برادرش ریزنقش و ظریف بود. حتی در بهترین حالت هم قدش اندازه ی ساسکه نبود.
ساسکه قد بلند و کشیده بود. درست مثل پدرشون. ولی ایتاچی شبیه مادرشون بود.

وقتی سشوار خاموش شد نگاهش رو برگردوند به صورت بهترین دوستش که موهای خیسش تیره تر به نظر میومدن.

ساسکه از روی صندلی پاشد و ناروتو سشوار رو روی سر خودش گرفت.

گاهی از سکوت خونه متنفر میشد. گاهی از صدای خالی ای که توی سرش میپیچید متنفر میشد. انگار که سکوت دنیای بیرون باعث میشد صداهای درونش بلند تر بشن. سکوت بیرون جنجال درونش رو نمایان میکرد.

NightcallWhere stories live. Discover now