مرگ باید سپید باشد تا
روسیاهی زندگی برود
مرگ آغاز هر چه آغاز است
در مسیری غریب و یک طرفهزنده بودن همیشه معجزه نیست
زنده باشی و زندگی نکنی؟
مرگ آغاز هر چه پایان است
اشتباهی درست در خلقتآدمی دین و مذهبش به کنار
آدمی هر چه هست انسانست
مرگ پایان هر چه آغاز است
خیر و شر، شایعه، خرافه، دروغرسم دنیا نبوده این باشد
شکل گهواره ای شکسته شده
مرگ پایان هر چه پایان است
پوچ تر، بد قواره تر از هیچشعر بی قافیه غم انگیزست؟
شاعرش باختست قافیه را
چون به آغاز مرگ شک دارد
چون به پایان خویش بد بین است****
دستام عرق کرده بودن...
پاهام سست شده بود...
نمیتونستم تعادلم رو حفظ کنم...
یه لحظه همه صداها قطع شدن ..
حس میکردم یه نقطه ام ...
یه نقطه تو جهان هستی ...
یه نقطه ای که همه چیشو از دست داده ....
خانوادش ...
خواهرش ...
عشقش ...
عشقش ...
تو حالت شوک بودم ...
متعجب ...
این چه حسیه...
همون اضطرابه ...
یا نه ...
الان ...
الان یعنی چی ...
تهیونگ میخواد چیکار کنه...
بره که من بمونم ؟؟!!!!!
اگه اون بره من چطوری بمونم ....
چرا اینقدر احمقههه
چرا اینقدر خودخواهه ....
چجوری میتونه جای دوتامون تصمیم بگیره ...
اصلا اون حق نداره ...
حق نداره بمیرههههه
با عصبانیت از اتاق اومدم بیرون ...
اونقدر عصبی شده بودم...
که اگه زنده هم پیداش میکردم ...
خودم میکشتمش ....
چجوری میتونه اینقدر راحت بگه که میخواد بمیره ....
من اون خونه لعنتی رو بدون اون میخوام چیکار_ هوسوک
کی این نامه رو بهت داد ؟؟
_ چی شده هااااا ؟؟؟
چرا رنگت اینقدر پریده...؟؟؟؟
خوبی ؟؟
_ این نامه لعنتیییییییی رو کی بهت داد ؟؟؟؟
_ نمیدونم ... یه بچه ...منتظر نموندم ...
دویدم بیرون
به اطراف خونه نگاه کردم ...
اون بچه کجا رفته ...
لعنتی ....
دیدم اونطرف کوچه چندتا پسر بچه دارن فوتبال بازی میکنن ...
با سرعت دویدم سمتشون ..._ هی بچه ها ... نامه رو کدومتون آورد ؟؟؟
_ من آقا
_ کی بهت داد هوممم؟؟
_ یه آقاهه
_ کجا رفت هااا؟؟ دیدیش؟؟
_ نه ندیدمش ...
_ قشنگ فکر کن ... ندیدی از کدوم طرفی رفت ؟!
_ نه ...
داشتم فوتبال بازی میکردملعنتیییییییی
موتورم رو روشن کردم و پریدم روش ...
کجایی ته ...
میخوای چیکار کنی ؟؟
ته ته ...کوکی داره میاد دنبالت ...
یکم ...
فقط یکم دیگه صبر کن
من میخوام به جای تموم شبایی که کسی بهت شب بخیر نگفته .... شباتو بخیر کنم
میخوام به اندازه تموم دوستت دارم هایی که نشنیدی ... دوستت داشتم باشم
میخوام به اندازه همه اون لحظه هایی که تنها بودی و دوست داشتی یکی کنارت باشه ...پیشت باشم
میخوام به اندازه هر ثانیه ای که دلت میخواسته یکی بغلت کنه .... تو بغلم باشی
میخوام به اندازه همه گریه هات .... بخندونمت
به اندازه همه دلتنگیات ... خوشحالت کنم
میخوام به اندازه تموم روزای بدت ... برات خاطره خوب بسازم ...
تهیونگ من زنده بمون ....
VOUS LISEZ
Blindness of feeling
Roman d'amourچی میشه اگه به خاطر یه حادثه کوری احساس بگیری ؟! حافظه تو از دست بدی ؟! و کسایی رو فراموش کنی که روزی همه زندگیت بودن چی میشه اگه عاشق بشی ... عاشق یه آدم نابینا بشی ... و روزی ... ساعتی ... لحظه ای که به کمکش نیاز داری اون تو رو نبینه :( کاپل : و...