«و اگر ساعت چهار صبح عاشقم بشی، کاری میکنم که همهی ساعتها، چهار صبح رو نشون بده. همراه با زمان، زمین رو دور خواهیم زد تا برای ما متوقف بشه.»⌯⌯⌯⌯
وقتی تهیونگ با حولهای روی آرنج و فنجون قهوهای توی دستش سمت استخر قدم برمیداشت، صدای پاشنهی کفش بود که توی راهروی طولانی اکو میشد. ساعتی که روی دیوارِ ورودی نصب شده بود، ساعت شیش رو نشون میداد.امروز هم هردو طبق معمول صبح زود بیدار شده بودن. آقای جئون از اون خواسته بود که رسمیتها رو کنار بذاره و امروز رو از شرِ کت و شلوارها خلاص بشه. پس تهیونگ لباسهای همیشگیش رو ترجیح داد؛ شلوار، به همراه ژاکتی که از زمان سفر به آلمان موردعلاقهش شده بود.
"اومدی معذرت خواهی کنی؟"
همینطور که جونگکوک به سمت لبهی استخر شنا میکرد و موهای خیسش رو با انگشتهاش بالا میداد، تهیونگ کنار لبه چمباته زد و با لبخندی خونسرد روی لبهاش، فنجون قهوه رو روی کنار خودش گذاشت."برات قهوه آوردم."
"اینم همونیه که گفتم."
"و یکم صبحونه برات درست کردم."
جونگکوک جرعهای از قهوه نوشید و نیشخند زد:"انقدر احساس گناه میکنی؟"
"نمیکنم. صبحونه و قهوه هنوز هم بخشی از کارم به حسابم میان." تهیونگ با آرامش توضیح داد. میدونست که جونگکوک بحثِ صبحگاهیشون رو جدی نگرفته و بیشتر قصد کلکل و بازی داره.
"درست میگی روح من."
جئون با حالت خیلی دراماتیک، نفسش رو بیرون داد و کمی از لبه فاصله گرفت. "ممنون که بهم اطلاع میدی چقدر برات بیارزشم."تهیونگ خندید و گفت:"من همچین چیزی نگفتم."
"لحنت مودبانهتر بود، ولی گفتی. نیازی نیست توضیح بدی. خودم فهمیدم."
"من فقط گفتم از آب میترسم."
جونگکوک با ابروهای بالا رفته جواب داد:"حتی از اینکه یه خورده تلاش کنی تا باهام بیای توی آب هم میترسی. نیم ساعت بود داشتم همینو بهت میگفتم!"
مرد توی آب حرکت کرد و باعث شد چندتا موج اطراف اون ایجاد بشه. تهیونگ استخر رو دور زد و با استفاده از ریموت، کرکرهی پنجرههای بزرگ رو باز کرد تا نور وارد فضای استخر بشه. اتاق استخر وسیع بود و هوای گرم و مرطوبی داشت. جایی پشت پنجرهها، برف پایین میریخت و آفتابی که از افق پیدا بود به آسمونِ صبح، رنگ صورتی میداد.
![](https://img.wattpad.com/cover/330797336-288-k861610.jpg)
YOU ARE READING
Deadlock [KookV]
Fanfiction«من متوجهم که مشکل از کجاست؛ شماها زیادی جدی هستید. یه چهرهی به ظاهر باهوش، صرفا نشون دهندهی هوش نیست آقایون. تمام کارهای ابلهانهی دنیا، با همین حالتِ چهره انجام میشه. لبخند بزنید آقای محترم. لبخند!» •.☁️Title: Deadlock •.☁️Status: Completed •...