جیمین که دید دیگه نمیتونه رانندگی کنه خودش رو به درمانگاه رسوند تا شیشه خورده ها رو از پاش جداکنن
_ اوه خدای من با این پا که آسیب دیده کفش پوشیدی و رانندگی کردی؟جیمین با خجالت سر تکون داد
_ کسی نبود که کمکت کنه؟ تو مارک داری، جفتت چرا کمکت نکرد؟
_ خونه نبود
_ اشکال نداره، چیزی نیست الان کمکت میکنمبرای تشکر و احترام کمی سرش رو خم کرد، در طول مدت پانسمان پرستار کلی باهاش حرف زد ولی جیمین چیزی نشنید
" فراموشش نکرده، شوهرت، جفتت، تو رو فراموش کرده ولی اونو یادش نرفته، یعنی یه روزی دوباره منو یادش میاد؟ ولی چرا؟ "
_ تمومه عزیزم، میتونی بلندشی ولی رانندگی نکن ممکنه پانسمانت باز بشه
دوباره تشکر کرد و با بغض به هیونگش زنگ زد
_ جیمین!
_ هیونگ میشه بیایی به درمانگاه نزدیک خونه مادر جونگکوک و به ماما و ددیم چیزی نگی
_ خدای من جیمین چی شده؟
_ هیونگ میشه اول بیایی بعد برات تعریف کنم؟
_ آره اومدممدت زمانی که طول کشید تا جین خودش رو به جیمین برسونه برای جیمین کمتر از ده دقیقه گذشت به شدت به همسرش فکر میکرد و سناریو های مختلف توی ذهنش پرورش میداد
_ اوه جیمین، ببخشید ترافیک بود دیر شد
_ مشکلی نیست، هیونگ
_ چی شده؟
_ پاهات آسیب دیده؟
_ آره شیشه رفت توشجین فهمید که جیمین نمیخواد راجع به پاش توضیح بده
_ جونگکوک بازم تو رو رد کرد؟
بغض جیمین شکست و با لب های آویزون به هیونگش نگاه
_ هیونگ، گفته تهیونگ بیاد، اونو خواسته، حالا من چه کار کنم؟
جین فکرش روهم نمیکرد که جونگکوک تا این حد بتونه دل جیمین رو بشکنه نوچی کرد و به تخت جیمین نزدیکتر شد و کنارش نشست
_ جیمینی، عزیزم گریه نکن، بهش حق بده اون تو رو به یاد نداره، تو باید خودت رو برای بدترش آماده کنی ولی اینو بدون که موقته، من دارم بهت میگم موقتیه و تو میدونی که در این مورد دروغ نمیگم
_ چطور موقته؟
_ اون همین حالا هم هر دقیقه در حال جنگ با گرگشه و اینو بدون که گرگش بالاخره پیروز این جنگ میشهجیمین که بالاخره بعد از مدتی خبر خوش شنیده بود اشکاش رو پاک کرد و بینیش رو بالا کشید
_ بریم خونه هیونگ، منو ببر خونه
***
_ جونگکوک دلم برات تنگ شده بود
جونگکوک به تهیونگ که بلافاصله خودش رو انداخت بغلش نگاه کرد
_ منم عزیزم
_ خدای من، چه اتفاقی برات افتاد؟ تصادف کردی؟
_ آره الان دیگه دو ماه شده
_ من آمریکا بودم خبر نداشتم به محض اینکه اوما باهام تماس گرفت خودمو رسوندم کره
YOU ARE READING
і ⍴ᥙr⍴ᥣᥱ ᥡ᥆ᥙ 🍇
Fanfiction_ تو اصیل ترین شرابی هستی که هرکسی به عمرش میتونه دیده باشه ولی _ ولی؟ _ فقط میتونه دیده باشه، فقط منم که نوشیدم ازش 🎀فعلا متوقف شده🎀 __________________________________ і ⍴ᥙr⍴ᥣᥱ ᥡ᥆ᥙ 🍇 💜𝘊𝘰𝘶𝘱𝘭𝘦 : 𝘒𝘰𝘰𝘬𝘮𝘪𝘯 ✒𝘞𝘳𝘪𝘵𝘦𝘳 : @𝘣𝘭𝘶𝘦𝘣...