💜Part5

257 47 4
                                    

_ این چیزیه که تو میخوای؟

جونگ‌کوک به صورت بی حس جیمین نگاه کرد. تا چند ثانیه قبل که پر از انرژی بود!

_ آره

لبخند تلخی روی لب های جیمین نشست. دستش رو دراز کرد و برگه رو برداشت.

_ من چیزی از تو نمیخوام
_ نصف خونه و ماشین و بقیه سرمایه من حق توئه
_ نمیخوامش جونگ‌کوک اینا چیزایی نیستن که من میخواستم

جونگ‌کوک حس بدی داشت و رایحه جیمین داشت بدترش میکرد

_ تو چی میخوای؟
_ دیگه مهم نیست جونگ‌کوک، اون خودکار رو بهم میدی؟
_ جیمین فقط ثبت این درخواست ممکنه چند روز طول بکشه و باید روز آخر دادگاه حضور داشته باشی

قرار نبود یه امضای ساده اینقدر طول بکشه اینقدر سخت بشه. در حین امضای جیمین، جونگ‌کوک یادش اومد که اول جیمین باهاش تماس گرفته بود و میخواست باهاش راجع به موضوعی حرف بزنه

_ جیمین تو چی میخواستی بهم بگی؟
_ دیگه ارزشی نداره

از جاش بلند شد و دستش رو سمت جونگ‌کوک دراز کرد

_ مدتی که باهم بودیم، جفت من بودی، برای من همه اش خاطرات خوب بود، خوشحال بودم کنارت و از این بابت ازت متشکرم

جونگ‌کوک حضور چیزی رو روی گلوش احساس می‌کرد اون بغض کرده بود؟ از جاش بلند شد و دست سرد و لرزون جیمین رو گرفت

_ میخوام اینو بدونی که دلیل این طلاق این نیست که من میخوام با یه امگای دیگه باشم نه، تنها دلیلش اینکه تو رو به خاطر نمیارم و نمیخوام با رفتارهام اذیتت کنم یا کاری کنم که احساس ترحم بهت دست بده

جیمین نتونست مانع سقوط قطره اشکش بشه و همزمان سر تکون داد و بعد از برداشت کیفش از اونجا دور شد

" باید بهش میگفتم؟ اگه میگفتم شاید اون کاغذ مسخره رو پاره میکرد. اما نه به خاطر من .."

***

_ قرارت با جونگ‌کوک چطور بود؟
_ بد

جین در حالی که ساعتش رو از دستش خارج میکرد لحظه ای مکث کرد

_ بچه رو نخواست؟
_ اصلا بهش نگفتم

جین متعجب نگاهش کرد

_ چرا نگفتی؟

جیمین عصبانی بود و از سوال های جین عصبانی تر شد

_ چون اون آلفای لعنتی درخواست طلاق رو گذاشت جلوم

لحظه ای به خودش اومد

_ متاسفم هیونگ، من نمیخواستم نمیخواستم سرت داد بزنم
_ اشکال نداره جیمین، آروم باش

صدای قدم هایی رو شنیدن و جیمین فهمید واقعا تند رفته بود. بالافاصله در اتاق باز شد

_ جیمین پسرم چی شده؟ تو سر هیونگت داد زدی؟
_ مشکلی نیست اوما جیمین حالش خوب نیست

і ⍴ᥙr⍴ᥣᥱ ᥡ᥆ᥙ 🍇Where stories live. Discover now