☂️Part 1

301 44 11
                                    

*سه‌سال‌بعد/آلمان:دوسلدورف*

_ داری میگی به عنوان دستیار شخصی‌ تو باید همه جلسات رو کنارت باشم ؟
_ بله. این دفعه سومی که می‌پرسی.
_ میدونم آخه بعضی از جلسات ظهره شاید هم بعد از ظهره و من تا ظهر بیشتر نمیتونم بچه ام رو مهد کودک بزارم. اینو خودت بهتر میدونی که پائول.
_ هیونگت؟ چی؟ پیش اون نمی‌تونی بزاری؟
_ اون همه روز ها که خونه نیست مثلا هفته دیگه همه اش شیفت داره بیمارستان.
_ ترفیع گرفتن من برای تو بد شد. متاسفم.
_ نه اینطور نیست و لطفا اینطوری نگو اما.
_  ( اما چی؟) ?Aber was
_ (هیچی) Nicht
_ پارک جیمین، نگرانی که داری رو درک میکنم و حتما حتما ذکر میکنم که جلساتی که دارم باید قبل از ظهر تشکیل بشن. این خوبه؟

جیمین که مشغول چیدن وسایلش روی میز بود با لبخند بزرگی برگشت سمت پائول.
_ راست میگی؟
_ آره دروغم چیه.
_ راستی میگم. از فردا دفترمون رو می‌بریم طبقه بالا؟
_ پارک جیمین راستش رو بگو تو از این اتاق خسته شدی؟

جیمین که سرخ شده بود تند تند سر تکون داد.

_ اینطور نیست. من فقط کنجکاو شدم و اینو بدون که ما امشب رو به عنوان شام تبریک به شما میریم بیرون و جشن می‌گیریم‌.
_ اووو حتما. خیلی ممنون. بعد از جلسه میریم پس.
_ جلسه؟
_ آره

جیمین ابروهاش رو به هم نزدیک کرد.

_ نگفته بودی که!
_ از صبح که اومدی فرصت نشد بگم. بعدشم همین الان تصمیم گرفتیم که جلسات رو قبل از ظهر برگزار کنیم من نمیتونم جلسه ای که از قبل مشخص شده رو تغییر بدم و اینکه..
_ باشه باشه پائول معذرت میخوام ببخشید. متوجه شدم. من کارم رو شروع میکنم.

پائول با خنده از کنارش رد شد.

_ میرم برات قهوه بیارم تو شروع کن.

جیمین لبخند زیبایی تحویل پائول داد و بدرقه اش کرد.

***

_ جونگکوک بیدار شو رسیدیم الان هواپیما فرود میاد و باید صندلی رو به حالت اولش برگردونی.
_ چقدر خوابیدم‌.
_ خوب کردی مستقیم باید بریم جلسه خوبه خسته نیستی.
_ بگو که بعدش پرواز نداریم بگو که قرار نیست دوباره سوار هواپیما بشیم.
_ خودت رو جمع کن آلفا و اونجوری بهم نگاه نکن.
_ خیل خب. بگو‌‌.

جونگکوک صاف نشست و جدی به نامجون نگاه کرد.

_ متاسفانه باید بهت بگم دقیقا بعد از جلسه باید برگردیم کره.
_ البته اگه توافق کنیم مگه نه؟
_ محض رضای خدا جونگکوک، ما باید همین امشب به توافق برسیم. وقت نداریم و نباید این شرکت رو از دست بدیم. همه تلاشت رو بکن باشه؟
_ خیل خب.

حرف جونگکوک با شروع صحبت کاپیتان به پایان رسید.

***

і ⍴ᥙr⍴ᥣᥱ ᥡ᥆ᥙ 🍇Where stories live. Discover now