part 6 : ولیعهد کنجکاو

197 15 0
                                    

پشت در ایستاد و منتظر ماند نگهبان ورود او را اطلاع دهد.

نگهبان آمد و در را برای او باز کرد.

باگواس وارد شد و تعظیم کرد.

ولیعهد پشت میز سلطنتی اش نشسته بود و پا روی پایش انداخته بود.

در حالی که با دو انگشتش بازی میکرد گفت:« فکر نمیکنم نیاز به یادآوری باشه که قبل از برادرم من صاحب تو هستم... بنابراین قبل از اینکه درخدمت او باشی در خدمت من هستی و وفاداریت رو برای خودم میخوام. ازت نمیخوام چون این یک خواهش نیست. دستور اینه که گزارش تمام کارهای برادرم رو توی اتاقش از تو میخوام.. احمقانه ترین چیز هرچیزی حتی اگه با اون مغز کوچیکت فکر کردی چیزی جزء ای و بی اهمیتی هست.. همه چیز... همه چیز میخوام بشنوم. مفهوم شد؟»

باگواس فرصت نزدیک شدن به او را عالی شمرد گفت:«امر امر شماست سرورم.»

اما در ذهن خوب میدانست اکنون در کدام جناح باید قرار گیرد.

بی شک جناح هفستیون و ساندروس که همانند شاه آتروپات مخالف اوتو بنظر می آمدند بهترین انتخاب او بود.

اوتو با همان دستی که بازی میکرد آرام کوبید به میز و گفت:« بسیارخب.. بفرما شب گذشته چه اتفاقی افتاد؟»

باگواس خیره به زمین گفت:« سپه سالار هفستیون به من اجازه ماندن ندادند..شاهزاده به نظر تب داشتند و فرصت صحبت با ایشان فراهم نشد.»

اوتو چشم هایش را ریز کرد و کمی به او خیره شد :«بیرون»

باگواس تعظیم فوری کرد و در را کوبید، در باز شد و از آنجا وارد سالن طبقه پایین شد و با کلافگی به اطراف می نگریست که ناگهان چشم هایش با چشم های تیز و آشنایی برخورد نمود.

ساندروس در طبقه سوم کنار ستون تکیه داده بود و به او خیره بود، با سرش اشاره ای نامحسوس به باگواس کرد که نزد او برود و بعد خودش غیب شد.

باگواس بدون رفتار مشکوکی دوباره روانه طبقه ساندروس شد.

خنجری برای ولیعهدDonde viven las historias. Descúbrelo ahora