همهی ما، توی بعضی لحظات، احساس میکنیم به آخر خط رسیدیم. این جور مواقع پیش خودمون فکر میکنیم که اصلا این زندگی ارزش این همه تلاش کردن رو داره؟
خیلی از ماها همون لحظه یه لیست بلند بالا از دلایلی که باید برای این زندگی تلاش کنیم میاد تو ذهنمون و خیلی یواشکی فکر تموم کردن همه چیز رو میندازیم ته کمد احساساتمون. خیلیهامون هم هیچ چیزی به ذهنمون نمیاد. هیچ چیزی. حتی یه نفر، یه شی یا یه مسئلهای که یه کوچولو بهمون دلگرمی بدن که باید تلاش کنیم رو نداریم.
ولی، به من اعتماد کنید. تکتک ماها کلی "یادت باشه" داریم. یادت باشههای ریز و درشت. برای بعضی از آدمها مثل دوتا مرغ عشق ریممبر، جونگ کوک و تهیونگ، یادت باشهشون یک شخصه. ولی میخوام بهتون بگم، این یادت باشه نباید لزوما یک شخص باشه. یهو میبینید برای یک نفر یادت باشهش سازشه. سازش که افتاده گوشهی اتاق و با دو تا چشم نامرئیش داره بهش نگاه میکنه و با زبون بیزبونی میگه:《یادت باشه! اگه تو بری، من خیلی دلم برات تنگ میشه.》
برای یک نفر تکتک کلمات و شخصیتهاییه که توی ذهنش داره. برای یک نفر کشورهاییه که آرزوی دیدنشون رو داشته. برای یک نفر توپ والیبالشه. برای یک نفر دیگه، تابلوی نصفه و نیمهی نقاشیشه. برای یک نفر گربهشه.
برای خودِ من، در هر حاضر، یکی از یادت باشههام، تمام فیلم و سریالهاییه که ندیدم و کتابها و فیکشنهاییه که نخوندم.
من مطمئنم که تکتک ماها یه سری "یادت باشه" داریم. منتها از بس کنارمون بودن، بهشون عادت کردیم. فکر نمیکنیم که اگر یه روزی ما نباشیم، اونها خیلی دلشون برای ما تنگ میشه. اصلا چطور میتونیم بریم، وقتی یه خرایی مثل اونا دوستمون دارن؟!یک پینوشت:
شما، گلِ پونههای من، تکتکتون یادت باشههای من هستین. =) ✨️🐈🌱یک پینوشت دیگه:
ریممبر اولین کار بلند من بود. ایرادهای زیادی داره، ولی چیزیه که من رو بزرگ کرد. نوشتنش خیلی چیزا به من یاد داد.
داستانهای دیگهای هم در راهه. 🐈✨️ اگر دوست دارید که ازشون باخبر بشید، اکانتم رو فالو کنید. در ضمن، اینجا هم مجلهی ولیکوره و من توش فعالیت میکنم. فیکشنهام در آینده اینجا آپ میشه. همین الانش هم کلی کارای خوشگلخوشگل توش هست *-* بهش سر بزنید:
https://t.me/Vellichor_magazine
YOU ARE READING
Remember!
Fanfic"یادت باشه! اگه تو نباشی، هر بار هوا سرد بشه و سپتامبر از راه برسه، من یاد تو میافتم. هر وقت از کنار اون مغازه کتابفروشی قدیمی رد بشم، یاد تو میافتم. هر بار که از اون پل رد بشم و آسمون پر ستارهی بالای سرم رو ببینم، یاد تو میافتم. لعنت بهت... حتی...