به خاطر کولاک ترافیک همه هیابونای سئول و شلوغ کرده بود
هر پنج متر که جلو تر میرفتم دو ماشین با هم شاخ تو شاخ شده بودن اسباب سرگرمی مردم به وجود آوردن
نه مث اینکه این برف و بوران قرار نیست تموم شه وقتی به چهار راه نزدیک خونم رسیدم جاده ها خلوت تر شده بود مث اینکه همه راهی خونشون شده بودن
وقتی به در پارکینگ رسیدم هر چقدر دکمه ریموت میزدم کار نمیکرد
با دیدن چراغ خاموش بالای در ریموت فهمیدم برقا رفته سرم به در تکیه دادم نفس عمیقی کشیدمماشین کنار خیابون پارک کردم منتظر موندم تا برق اضطراری وصل شه چون همیشه ده دقیقه بعد از قطعی برق ساختمون برق اضطراری وصل میشه
با چشمک زدن دوباره چراغ بالای پارکینگ فهمیدم وقتش شدهبعد پارک کردن ماشین و رسیدن به در واحدم کلید انداختو قفل در رو باز کردم
دیگه با وجود تهیونگ عادت کرده بودم در خونه رو چند قفله کنم.وارد خونه شدم کیفم و روی جزیره گذاشتم دکمه های اول پیرهنم و باز کردم یقه رو شلتر کردم قدم قدم پله ها رو بالا رفتم وقتی به آخرین پله رسیدم
سر جام متوقف شدم مقصودم اتاق خودم بود اما با حس کردن باد سردی که از سمت اتاق تهیونگمیومد نظرم عوض شدبه سمت اتاق امگا رفتم روبه روش وایسادم از زیر در حجم عظیمی از باد سرد بیرون میومد که وقتی به پاهام میخورد به خودم میلرزیدم حتی با وجود یه لایه جوراب که پام بود
و حس رایحه غلیظ شده امگا کافی بود که بدون در زد وارد اتاق باشم ... با باز شدن دیدن تهیونگ که دقیقا جلو در باز شده تراس خوابیده یه لایه برف نازم وارد اتاق شده بود حتی روی تن بی جون تهیونگ هم یه لایه سفید برف بود
با دیدن تهیونگ تو این وضعیت انگار تیکه از وجودم از تنم جدا شد
به سمتش رفتم کشیدمش تو بغلم-«امگا .... هی تهیونگ .... پسر چشمات و باز کن »
صورتش و قاب کردم با برخورد دستم به صورتش حس کردم دستم و تو آتیش گذاشتم
برفای روی صورتش و موهاش کنار زدم سرش به سینم چسبوندم
زیر لب زمزمه کردم-«حالت خوب میشه... نترس حالت خوب میشه ... فقط چشمات باز کن... امگا »
خودش خوب میدونست این جمله ها رو به زبون میاره تا حال خودش و خوب کنه
از روی زمین بلندش کردم به سمت تخت بردمش روی تخت گذاشتمش با عجله از اتاق بیرون زدم تا خودم به تلفنم برسونم
پله ها رو دو تا یکی پایین رفتم با آخرین سرعت خودم به کیفم روی جزیره رسوندم
انقد هول کرده بودم که نمیتونستم گوشیم و پیدا کنم کیف زیر رو میکردم اما نمیتونستم ردی از گوشیم تو کیف پیدا کنم
کلافه کیف و روی جزیره خالی کردم تک تک واسلیم با صدای بعدی به جزیره برخورد میکرد و روی زمین میفتاد بالاخره از لا به لای برگه های داخل کیف موبایلم و پیدا کردم
بهش چنگ زدم سریع شماره مورد نظرم گرفتم
YOU ARE READING
Eyes tell the truth🖇️
Werewolf_ محض رضای خدا ... چرا باید وجود آدمی مثل تو رو تحمل کنم _ منم از کنار تو بودن لذت نمیبرم امگا ... اما متاسفم سعی کن به دیدن من عادت کنی genre: Omegaver، mperg ، angst،smut couple: kookv sub couple: !? [ در حال آپ ]