I wanna die

25 7 9
                                    

با دیدن سوهو رنگ از صورتش پرید! اون مثلا آلمان بود تا آب و هوایی عوض کنه؟
رفت جلو و اصلا حواسش به دی اویی که دنبالش بود نبود

یقه سوهورو گرفت و به گوشه ی بار برد تا توجهی جلب نشه،و به دیوار کوبیدش
-اینجا فقط بگو...چه..غلطی میکنی!
سوهو مستانه خندید...
+اون قیافه ی هاتتو اونجوری برام خشمگین نکن
و آروم توی گوشش گفت
+ددی!

تا حدی تونسته بود کاملا خون چانیولو به جوش بیاره
از همین لذت میبرد!جلب توجهش به هر نحوی
+باید هر بار برای اینکه بخوام منو ببینی بهت خیانت کنم ددی؟
و با چشمای مظلوم نگاهش کرد
خندش گرفت
+سوهوت پشیمونه نمیخوای ببخشیش؟

چقدر چانیول حالش از این کلمه بهم میخورد
چقدر حالش از این وضعیت به هم میخورد..با هر کلمه ای که اون پسر ب زبون میاورد بیشتر و بیشتر عصبی میشد و دعا میکرد کاش بتونه اونو به طور کامل خفه کنه و جسدشو بندازه جلوی سگه

یه مشت محکم تو فک سوهو فرود اورد و باعث شد تموم دهنش پر خون بشه
پوزخندی زد
-هرگز یادت نره امشبو...میخوام هرگز منو یادت نره و یاد این موقع بیفتی

کنار گوشش ادامه داد:
-و پشیمون شی از این گوهایی ک خوردی...عزیزم!
با طعنه گفت و لبخندی زد
-هرگز حتی نمیخوام دیگه ببینمت...ن میخوام ببینمت نه میخوام صداتو بشنوم...هرگز
محکم تر کنار گوشش غرید و فاصله گرفت و خندید
-تموم شد..این آخرشه کیم سوهو!

فاصله گرفت و سمت دی او رفت
-زیادی معطل شدی؟معذرت میخوام
دی او که یه گیلاس مشروب دستش بود لبخندی زد
+نه اشکالی نداره...اون..پسرو میشناسی؟
چانیول لبخند کوچیکی زد..
-میشناختم

دی او آهان کوچیکی گفت و با گیلاسش ور رفت
چانیول از همیشه بیشتر خوشحال بود..اینو میشد از تن صداش فهمید
حتی دی او هم متوجهش شده بود و ازون پسر..که زیبا بود و کتک خورده بود
یعنی چی باعث شده بود؟باید میتونست دل چانیولو بدست بیاره تا بفهمه
+راستی چان؟

چانیول در حالی که یه گیلاس شامپاین دستش بود بهش نگاه کرد
-بله؟
خنده ای کرد تا به نظر راحت تر و دوستانه تر بیاد
+کسیو میشناسی؟دارم ازتنهایی میمیرم
یکم مست بود

چانیول هم داشت کم کم مست میشد
-میشناسم...حالا برای چی میخوای
+بابا دیگه مشخصه که...میخوام گذران زندگی داشته باشم..با یه پسر مناسب
حرفاشو کشیده گفت
-پسر؟
دی او سری تکون داد و تایید کرد
-گی ای؟

+تازگیا احساس میکنم گی شدم..خندید و دستشو روی سینه ی چان گذاشت
+یا...این پیرهن مردونه جذاب جذبم کرده؟
چانیول پوزخندی زد..تا بهم زده بود ادمای زیاد دور و برش رو گرفته بودن...جالب شده بود
-بیا بریم خونه کیونگ..امشب زیادی مستی
+حداقل...بزار طعم اون لبارو بچشم..

-نه کیونگ سو...امشب زیادی مستی دوست عزیزم!
دوست و با تاکید گفت..قرار نبود برای یه احمق مست لباشو هدر بده یا برای خودش مشکل ببافه
اونو به خونشون رسوند و بعد به خونه رفت
درو باز کرد و با چراغای خاموش مواجه شد
بازم هیچکس منتظرش نبود
به اتاقش رفت و با دیدن کسی روی تخت شوکه شد
مامانش تو اتاق منتظرش بود

My SunshineWhere stories live. Discover now