Both of us were wrong!

23 7 19
                                    

-Explain why I should see you kissing him?
+Cause I was in love, with you..

فردا امتحان زبان داشت و باید مینشست و میخوندش...یکم مریض بود و این بخاطر خماری مستی دیشب بود و هنوز سرش سنگین بود

کتابخونه که میرفت ممکن بود بکهیونو ببینه مگه نه؟
با وضعیت ژولیده ای به کتابخونه رفت و بله..بکهیونو دید
بکهیون با دیدنش بلند شد و با خوشحالی سمتش اومد
+چطوریی آروم لب زد
+دیشب ک اذیت نکردم؟..متاسفانه هیچی یادم نیست
واقعا چانیول میخواست دست خدارو ببوسه و هر دست اندر کاری که باعث شده بود اینجوری پیش بیاد
لبخندی زد
-معلومه که نه فقط یکوچولو...لپ بکو کشید* کیوت شده بودی
+انقدر لپمو نکش چانی فاکینگ یول

مثل یه پاپی حرص میخورد و پنجول مینداخت..شایدم یه گربه؟
هر چی که بود کیوت بود و رنگی رنگی...چقدر وجود بی روح چانیول به یه نقاشی حسابی نیاز داشت...شاید برای همین ب اون بیشه زار میرفت..تا همراه با آسمون اونجا دل کسی براش بسوزه و رنگش کنه

+ولی یول...
همزمان ک یول کولشو روی میز میکرد خیلی اروم صداش کرد
چانیول بهش نگاه کرد تا ادامه حرفشو بگه
+من به اون پسر...کیونگ سو..حس خوبی ندارم
نگاه چانیول سوالی شد...این حرفو کیونگ دیشب راجب بکهیون بهش گفته بود..چه عجیب!
-چرا اینو میگی؟

+اون زیادی متظاهره..شاید اون چیزی نباشه ک نشون میده بهت..البته من نمیخوام کنترل کنم با کی میگردی با کی نمیگردی فقط خواستم حسمو در میون بزارم

چانیول سری تکون داد
-کاملا متوجه چیزی که گفتی هستم بک...دیشب خیلی عجیب شده بود...
بکهیون کنجکاو شد..
+دیشب...اتفاقی افتاده بود غیر از..کیس منو سهون؟
پس اینو سهون بهش گفته بود...
ولی نگفت همو بوسیدن..شاید باید به بک اینو میگفت..به هر حال که ..الان از دست خودش حسابی عصبی بود

-داشت مغزمو تحریک میکرد تا ببرمش رو تخت و ببوسمش...
بکهیون تعجب کرد..
+ودهل..واقعا؟تو چیکار کردی؟
-فقط لبامو گذاشتم رو لبش...تا دیگه زر نزنه
اخمی کرد و سرشو ماساژ داد

-زیادی مست بودم ولی کنترل کردم
+باز..خوبه کنترل کردی
یجورایی انگار دنیای بکهیون فرو ریخته بود
داشت نگران میشد...ممکن بود تو این مدت ک با سهونه چانیول رو از دست بده؟نمیخواست این اتفاق بیفته...نمیخواست دوباره دلش بشکنه

با هم سر جای همیشگیشون نشستن..کتابخونه فضای مطبوعی داشت و بوی عود فضا رو پر کرده بود و از پنجره های کتاب خونه نور هنرمندانه روی کتابا خودنمایی میکرد و صورت چانیولی که حالا نشسته بود و کتابشو باز میکرد رو درخشان تر میکرد
بکهیون با خودش فکر کرد که کاش متفاوت تر پیش میومد

اون کیونگ سو رو بوسیده بود!ولی نگاهش به خودش رو طور دیگه ای برداشت میکرد..چانیول تو سرش چی میگذشت؟نکنه اون فقط یه پسر باز عوضی بود؟

My SunshineМесто, где живут истории. Откройте их для себя