باید همین امروز اون دخترو میدید وگرنه اتفاقای خوبی نمیفتاد
یک هفته ای از اون شب لعنتی گذشته بود و سهون بهش گفته بود اگه با اون دختر تموم نکنه دیگه هرگز نمیزاره ببینتش
حتی نمیدونست چیشده که یهویی نسبت به اون پسر احساساتش فوران کرده ولی خب مشخص بود!سکس با پسر مورد علاقش بی طاقت تر از قبل کرده بودش و اون طعم با اون پسر بودنو چشیده بود و این زندگی مزخرفش..حتی نمیدونست داره چیکار میکنه واقعا
بالاخره با دیدن دختر که رو به روش نشست و اینبار از همیشه بیشتر ارایش کرده بود تا به چشم بیاد پوزخندی زد
جفتشون میدونستن که هیچ علاقه ای به هم دیگه ندارن و این آخر راهشون بود
----
سهون/
با احساس درد بدی توی کمرش بیدار شد و چشماشو ماساژ داد و کمی اطرافو نگاه کرد
چرا انقدر کمرش درد داشت..نمیفهمید
با دیدن لباساش که گوشه ای افتادن کم کم دیشب یادش اومد
اون داشت توهم میزد مگه نه؟اون..با..جونگین خوابیده بود؟
نمیتونست باور کنه..اخه..چطوری؟
نمیدونست باید چیکار کنه و چی بگه
جونگین از بدنش استفاده کرده بود یا اونو میخواست؟
کاش میتونست برگرده عقب و بزنه تو دهنشاون...فکر میکرد داره خواب میبینه مثل همیشه که مست میکرد
اون فکر میکرد اینم مثل تصوراتشه ولی اون واقعا دیشب با جونگین خوابیده بود و اون بعد از انجام کارش گورشو گم کرده بود؟!سهون براش یه شوخی بود؟باورش نمیشد چیشده
حتی باید از مست کردن هم میترسید..ناراحت کننده بود
ولی اون که با جینی رفته بود دیت تا چشم جونگو در بیاره چرا با اون سر از خونه در اوردهمینطور ک نوشته ی رو کاغذو میخوند از خشم مچالش کرد و به یاد اورد ک از حرص اون دخترا که نگاهش میکردن تمام بطری مشروبو سر کشیده بود و اون مشروب خیلی سنگین بوده
سرش شدیدا درد داشت و تمام بند بند وجودش خورد شده بود
انگاری یه ماشین از روش رد شده بودیه قرص مسکن برداشت و با یکم آب خورد
هر چی فحش بلد بود نثار اون کثافتی کرد که میتونست باهاش قشنگ ترین زندگیو داشته باشه و نداشتش
اون هیچ وقت جونگینو نداشت برای خودشرفت تا یه دوشی بگیره و آب گرمو باز کرد و سعی کرد بدنشو ماساژ بده که با کبودیای روی بدنش مواجه شد
باز خوب بود اون نکبت همینجوری بهش تجاوز نکرده بود
البته تقصیر خودش بود..اون کسی بود که جونگینو تحریک کرده بوداز جونگین متنفر بود و همزمان هم عاشقش بود
داشت میمرد داشته باشدش و همزمان دوست داشت یه روز جونگین تو دنیا نباشه تا بتونه نفس راحتی بکشهچطوری میتونست به پسری ک عاشقشه بد بگه
ولی اون پسر عاشقش نبود
جونگین هیچ وقت سهونو دوست نداشت..این فکرا تو سر سهون بود
اون فقط یه بازیچه بود..سعی کرد جلوی اشکاشو بگیره
مگه چقدر میتونست تحمل کنه تا با اون دختر نکبت بهم بزنه و بیاد سمتش
سهون بیشتر از اونچیزی که باید براش صبر کرده بود
YOU ARE READING
My Sunshine
Fanfiction-چال گونت از بوسه ی یه فرشته بوجود اومده +برای همینه که میگم ما تو زندگی قبلی همو ملاقات کردیم کاپل:چانبک/کایهون روز اپ:پنجشنبه ها ژانر:انگست،عاشقانه،کلاسیک(محوریت سال ۱۹۸۰)،تا حدی هم کمدی داره همجنسگرایی!جرمی در سال ۱۹۸۱ کره جنوبی که میتونست...