5201314

6 4 4
                                    


بکهیون/
به باقی کیکش نگاه کرد...بک بود از وقتی از بیرون اومده بود هر دو ساعت یه برش برمیداشت و کتکای بکهیونم تاثیری روشون نداشت
کاش میتونست اون کیکارو تاکسیدرمی کنه و کنار خودش داشته باشه و باهاش به همه پز بده...به هر حال دوست پسرش...ینی دوستش براش اینو پخته بود

تعریف کردن از چال لپای چانیول پیش بقیه خیلی براش خوشایند بود..اینکه چقدر درسش خوبه و چقدر خفنه..یجورایی مامانش داشت ازش خوشش میومد و میگفت پسر خوبیه و باید بیشتر به خونشون بیاد
ولی خب این پسر مورد علاقه بکهیون بود

باید دیر یا زود میتونست که پیش مامانش بگه واقعیتو...اون دوست نداشت که راستشو نگه..عذاب وجدان وجودشو میخورد و اون حس بد نمیزاشت نفس بکشه

به پیجرش نگاه کرد..منتظر یه پیام از چان چانیش بود و اینکه هنوز شروع نکرده بودن براش خوشایند بود
اون هیچ جوره اماده ی هیچ رابطه ی احساسی ای نبود و همین کافی بود تا احساس خوبی داشنه باشه

اینکه چانیول بهش فشاری نمیاورد،اینکه نمیگفت مجبوره تو رابطه باشه..خیلی خوشحالش میکرد
یاد جونگکوک افتاد
همون پسر خوشبرخورد و بیبی فیس با موهای یکمی بلندش

وقتی بهش اعتراف کرده بود فکر میکرد دوستش داره اما یه حسی‌بهش میگفت این اتفاقا نمیفته برای همین فقط ردش کرد ولی جونگکوک خیلی اصرار داشت که باهاش باشه

اما بعد یه هفته اونو با دوستش..لیسا...که میدونست بک کوکو دوست داره دید
احمقانه بود واقعا..بعد از اون هرگز نمیخواست با کسی باشه...اون ادم واقعا برای رابطه نبود و این خبر که الان به لیسا خیانت کرده حس خوبی بهش میداد
اون بهترین انتخابو کرده بود

ولی همه چیز با چانیول واقعا متفاوت بود
اون..متفاوت عمل میکرد...ارامش داشت..تو حرفاش‌عصبی نمیشد...به جاش اروم حرف میزد و گوش میکرد..دنبال چیزای غیر منتظره نبود...به وقتش شیطونی میکرد و در حدش هم جدی بود ک البته قلب بکهیون رو میلرزوند

تصور اینکه چانیولو با یکی دیگه ببینه براش خیلی سخت بود و نمیفهمید چطوری سوهو انقدرررر میتونست بی لیاقت باشه
چند روز پیش سوهو رو توی بار دیده بود و اومده بود سراغشو از بک میگرفت
پوزخندی زد...اون پسرو چزونده بود بالاخره
همونجا بهش گفت دوست پسر جدید چانیوله و اونا عاشق همن
میدونست که خبرا از طریق دی او به دستش میرسه

به هر حال اینهمه ملاقات غیر منتظره سوهو و دی او فقط میتونست یه نقشه بچگانه از طرف اون دوتا نکبت باشهو چانیول چقدر ساده و احمق و کیوت و دوست داشتنی و هات بود

تصوراتشو کنار زد  و سعی کرد تمرکز کنه
با چانیول کنار دریا..جنگل...تو قلعه..فاک
نه درستو بخون...جنگل ها و مراتع دچار شیب...
خونه درختی با چانیول باحال میشههه
چکی به خودش زد

My SunshineWhere stories live. Discover now