19. آینه‌ها ترک برمی‌دارند.

788 45 14
                                    

قبل از خوندن "پرش به حال" لطفا پارت‌های قبلی که به حال می‌رفت رو مرور کنید تا بهتر با موضوع همراه بشید.
— — —
21 February 2021
قرصِ جوشان به آرومی درون لیوان حل می‌شد تا سکوت کلافه کننده‌ی اتاق مدیر عامل حتی شده ذره‌ای در هم بشکنه، لی یونگ سوک درست مثل کمپانی به آشوب کشیده شده‌ش، روزهای سختی رو می‌گذروند و برای حفظ خونسردی‌ش راهی جز پناه بردن به آرام‌بخش های مختلف نداشت.
یک هفته از انتشار مقاله‌ی نحسی که مثل بلای غیر منتظره‌ای کمپانی کی‌استار رو تحت تاثیر قرار داده بود می‌گذشت، یک هفته‌ای که کوتاه بنظر می‌رسید اما برای تک‌تک کسانی که بخشی از کی‌استار بودند شبیه یک سال طاقت‌فرسا گذشت، درست لحظه‌ای که فکر می‌کردند امکان نداره چیزی بدتر از این هم بشه، قربانی یا بهتره گفته بشه "شیادی" که پشت تمام این قضایا بود صفحه‌ی شخصی‌ عجیبی از خودش منتشر کرد تا در اون نمایش رو با مظلوم‌نمایی مطلق و چاشنیِ توهمات و دروغ‌هاش پیش‌ببره،  صفحه ای که خیلی زود بازخورد به شدت خوبی گرفت و مردم دخترک به‌ظاهر بیچاره رو حمایت می‌کردند تا لب به سخن باز کنه، این عجیب بود که جز فن‌های وفادار هوانگ هیونجین کمتر‌ کسی به این فکر می‌کرد شاید این دختر از روی خصم و دشمنی این خاطرات رو ساخته و حداقل بخش‌زیادی‌ش تحریف شده؟ از قلدری‌های عجیب و مریض‌گونه‌ی هوانگ هیونجین صحبت می‌کرد، از کتک‌هایی که وقتی باهم توی رابطه بودند به دست پسرک آیدل تجربه کرده بود و حتی جرعت نداشت خانواده‌ش رو درجریان بذاره، واضح بود که جز دل‌نوشته‌های متوهمانه‌ش که با مظلوم‌نمایی غلط اندازی بازگو می‌شد هیچ سندی برای اثبات حرف‌هاش نداشت و این کمی و تا حدودی خیال رئیس‌لی و بقیه رو راحت کرده بود، برای رهایی یا آروم‌تر کردن وضع پیش‌اومده هنوز امیدی بود البته تا وقتی که اون دختر مدارک واقعی ارائه نده، تمام ترس رئیس‌لی از تهدیدات جدیدش بود، قربانی کذایی از افشاگری بزرگ‌تری حرف می‌زد، افشای حقایقی که به زودی با مدارک و عکس‌های لازم برای ثابت کردن خودش منتشر می‌شد تا "صنعت موسیقی از دست هوانگ هیونجینِ متجاوز و قلدر نجات پیدا کنه." دقیقا همین جمله رو به‌کار برده بود.
زنگِ تلفن باعث شد مرد میانسال از افکارش بیرون بیاد
– رئیس لی، هان جیسونگ اینجاست، درخواست ملاقات با شما رو دارند.
لی یونگ‌سوک مختصر جواب داد: راهنمایی‌ش کن به اتاقم.
قدم‌هایی که خبر از ورود هان‌جیسونگ، منیجر جوان آیدلِ تازه‌کارش می‌داد باعث شد توجه‌ش رو به پسرک بده و لبخند محوی به لب بیاره: خوش‌اومدی هان، منتظرت بودم.
هان‌جیسونگ، دوست قدیمی، همراه و بهترین حامی هیونجین محسوب می‌شد، هان همون روز‌هایی که پسرک آیدل سئول رو برای مدت نامعلومی ترک کرد متوجه شد ادامه دادن زندگی‌ش و راهی که باهم همیشه رویاپردازی‌هاش رو کامل می‌کردند بدون وجود هیونجین بیش‌از حد بی‌معنی و پوچه، و اینطور شد که جایی ته قلبش به برگشتن دوستِ سرخورده‌ش امیدوار بود، نه فقط خودش بلکه گروه سه نفره‌ی کوچیکی که با مینهو داشتند، و این امید اگرچه دیر اما به حقیقت پیوست، حالا اون‌ها اینجا بودند و همون چاهی که هیونجین رو در خودش بلعیده بود دوباره برای گرفتن پاهاش به طمع افتاده بود، چاه نحسی که پنج‌سالِ پیش هیونجین رو از خودشون گرفته بود تا درونش سقوط کنه و حالا می‌خواست با ضربه‌ی بزرگتری برگرده، البته این‌بار فرق قابل توجهی داشت، اون‌ها بالغ شده بودند و هیچ‌کدوم تصمیم نداشتند اجازه بدند از یک سوراخ مشابه‌ دوباره نیش بخورند نه خودش نه هیونجین و نه مینهو.
– باید زودتر از این‌ها به ملاقات شما میومدم استاد، اما شرایط پیچیده‌ای که توش گیر کردیم این اجازه رو بهم نمی‌داد.
درحالی که با متانت رو‌به روی رئیس، روی کاناپه جای می‌گرفت در جواب رئیس گفت و عینک گردِ مشکی متالیکِ روی چشم‌هاش رو تنظیم کرد.
رئیس‌لی بدون اینکه با جملات بی‌ربط حتی ثانیه‌ای رو تلف کنه به موضوع اصلی اشاره کرد: حتما خبر‌ها رو شنیدی، منظورم پستِ امروز اون دختره‌ست.
جیسونگ منتظر این مکالمه بود، البته که برای همین هم به اونجا اومده بود، دمی گرفت و سری به تأیید تکون داد: متأسفانه بله، برای همین هم اینجام، بعد از اینکه انتشار آلبوم هیونجین رو یک ماه عقب انداختی‌م و البته صفحه‌های مجازی‌ش به حالت تعلیق درومده تا حدودی مردم آروم شدند.  دکمه‌ی میانی کتش رو باز کرد تا راحت‌تر بشینه و ادامه داد: این یک ماه هیونجین درست مثل روحی که اثری ازش رو هیچ‌جایی از کره حس نمی‌کنیم باید رفتار کنه و من همه‌ی این‌هارو بهش توضیح دادم اما !
به " اما " که رسید رئیس کنجکاو گوش‌هاش تکون خورد و خودکارش رو بین انگشت‌هاش چرخوند، به هرحال تمام این اقدامات تصمیم کمپانی و البته شخص رئیس بوده.
- قبل از اتفاقات کذایی ما دو عکس‌برداری مهم با یک مجله‌ی تبلیغاتی و البته یک برند محبوب داشتیم که یکی‌ش با انتشار آلبوم و اون یکی باید توی همین یک‌ماه منتشر می‌شد، بعد از پست امروز به من خبر دادن هردو برند عقب کشیدن؟ سرتون رو درد نمیارم استاد.
مکثی کرد و با نگاه کلافه اما محکمی خواسته‌ش رو بیان کرد: لطفا اجازه ندید این دو پروژه بخاطر یک تهدید صرفا تو خالی منتفی بشه،  همین الان هم هیونجین توی شرایط روحی به شدت متزلزلی‌ هست و هر شکست کوچیکی اون رو بیشتر از ما می‌گیره.
رئیس‌لی، دقایقی در سکوت، به فکر فرو رفت، از عقب کشیدن هردو برند خبر داشت و تا حد زیادی حق رو بهشون می‌داد، اون دختر کارش رو خوب بلد بود و می‌دونست چطور افکار عمومی رو تحت سلطه‌ی خودش دراره، تهدیدی که آن‌چنان هم توخالی بنظر نمیومد می‌تونست ضربه‌ی پایانی برای هیونجین باشه و هیچکس دوست نداشت توی این سراشیبی همراه با آیدل جوان و تازه‌کار کمپانی استار‌کی به پایین سقوط کنه: حقیقت اینه هان جیسونگ، ما هیچ تضمینی نداریم که اون‌ها رو قانع کنیم قرار نیست کار کردن با هیونجین به‌جای نفع و سود، ضربه‌ای به برند محبوب‌شون باشه !
رئیس‌لی دقیقا به چیزی اشاره کرد که جیسونگ می‌خواست با استفاده از اون موضوع اصلی رو پیش‌بکشه: ولی من این تضمین رو به خود شما می‌دم، و فقط کافیه شما اون‌ها رو مطمئن کنید که تا یک ماه آینده دقیقا روزی که آلبوم منتشر می‌شه و درکنارش مجلات، این تئاتر کذایی تموم شده !
رئیس‌لی کلافه خودکارش رو روی میز کوبید که باعث شد پلک‌های جیسونگ مضطرب روی هم بیفته: داری با بچه صحبت می‌کنی هان جیسونگ؟! توی این یک ماه معجزه‌ای قراره اتفاق بیفته که من ازش خبر ندارم؟!
البته نمی‌شد اسمش رو معجزه بذاریم، اما اگر معجزه هم می‌بود لی‌مینهو رهبری‌ش می‌کرد و همین الان هم نصف راه رو با موفقیت رفته بودند، هر سه‌ی اون‌ها با وجود نگرانی‌ها و ترس جیسونگ از برگ برنده‌ای که قرار بود به دست بیارند مطمئن بودند و فقط کمی فرصت نیاز داشتند، فرصتی که در این بین، بیشتر از این به هیونجین ضربه زده نشه و موقعیت‌هاش به خاکستر نرسه: معجزه نه! اما اقداماتی رو داریم جلو می‌بریم که تمام اعتباری که پیشتون دارم رو براش گرو می‌ذارم تا شما رو مطمئن کنم از موفقیت‌آمیز بودنش !
کمی توی جاش جا به جا شد، باید تمام تلاشش رو می‌کرد تا رئیس‌لی‌ راضی بشه و این یک ماه رو برای هوانگ‌هیونجین بخره !
– توی این یک ماه خیلی چیز‌ها معلوم می‌شه و حقیقت اصلی که بی‌گناه بودنِ هیونجین هست رو به عموم مردم نشون می‌دیم! ازم نپرسید چطور چون درحال حاضر قدرتش رو ندارم بهتون بگم، اما ازتون خواهش می‌‌کنم بهمون اعتماد کنید و این یک‌ماه هم از حمایت کردن هیونجین دست نکشید.
قطعا هوانگِ جوان باید از بهترین دوست و منیجرش با تمام وجود تشکر می‌کرد، هان برای حفظ ذره به ذره‌ی داشته‌های هیونجین می‌جنگید.
– اگه از پسش برنیاید چی؟
رئیس‌لی درحالی که نگاه نافذش رو، روی چشم‌های یخ‌زده‌ی جیسونگ قفل کرده بود لب زد: همین الان هم برای حفظ آیدلی که صرفا دوسال از ورودش به این صنعت نگذشته تمام کوپن‌هام رو پیش سهامدار‌ها استفاده کردم هان جیسونگ! حمایت؟ اگه بهت بگم هیونجین همین الانش هم برای تک‌تک سهامدار‌ها خط خورده و مهره‌ی سوخته شده و صرفا دارم با دندون‌هام نگه‌ش می‌دارم چی‌ می‌گی؟
جیسونگ یکه‌ای خورد، حدس می‌زد اما فکر نمی‌کرد به این زودی از آیدلی که اون رو جواهر خطاب می‌کردند دست بکشند، جدا کمپانی‌های این صنعت با انسانیت آشنا نبودند، هیونجین هنوز حتی درست درون راه‌ش پا نگذاشته بودند و به همین راحتی می‌خواستند استعداد‌هاش رو قربانی کنند؟
- پس به آخرین پیشنهادم گوش بدید و تصمیم نهایی‌تون رو بگیرید.
آخرین پیشنهاد درحقیقت ایده و خواسته‌ی خود هیونجین بود، ایده‌ای که جیسونگ همون ثانیه‌ی اول بعد از شنیدنش مخالف بودن باهاش رو اعلام کرده بود اما انگار چاره‌ای جز این براشون باقی نمونده بود؟ باید با تمام وجود می‌جنگیدند و این جنگ یا پایان درخشانی رو به ارمغان می‌آورد یا برای همیشه اون‌ها رو به خاک می‌کشوند.
– برای اطمینان شما و البته سهامدار ها، اگه در پایان این ماه حقیقت به نفع هیونجین مشخص نشه و روی پرده نره، خودش شخصا بیانه‌ای منتشر می‌کنه و توش با ابراز پیشمونی به اینکه با دروغ و پنهان‌کاری وارد کی‌استار شده و کمپانی مطلقا از گذشته و سابقه‌ش خبر نداشته اقرار می‌کنه.
خشک، غمگین و سرد لب زد و با نگاه خالی از هر حسی به آسمان‌خرا هایی که از پنجره‌ی اتاق مدیرعامل پیدا بودند خیره شد، هان از این صنعت متنفر بود.
رئیس‌لی نیشخند تلخی به لب آورد: پس معلومه که زیادی از خودتون مطمئن هستید که همچین پیشنهادی می‌دید، حرفی نمی‌مونه با سهامدار ها صحبت می‌کنم و البته یک نسخه‌ از همین اعتراف‌نامه رو باید درحال حاضر بنویسه تا پیش من به عنوان تضمین بمونه.
جیسونگ شوکه از جاش بلند شد و جواب داد: چی؟
– فکر‌ کردی صرفا با حرف من راضی می‌شن؟ اینطوری نگاه نکن هان‌جیسونگ!  بیشتر از تو و اون پسره‌ی سبک‌سر برای نجاتش اصرار دارم چون قطعا حفظ آیدلی مثل اون سود بیشتری بهم می‌ده تا از دست دادنش !
منطقی بنظر میومد، رئیس‌لی تنها کسی بود که می‌شد توی اون کمپانی تا حدودی بهش اعتماد کرد: با هیونجین صحبت می‌کنم تا تنظیمش کنیم، و اینکه از منتفی شدن هردو پروژه‌ای که گفتیم هم جلوگیری می‌کنید؟
رئیس‌لی سری به تأیید تکون داد:اجازه نمی‌دم عقب بکشن هان، توهم اجازه نده اعتبار من برای این حمایت‌های اغراق آمیزم از هیونجین خدشه دار بشه.
پسرکِ منیجر لبخند تلخی به لب‌آورد و به نشونه‌ی احترام تعظیم کرد: ناامیدتون نمی‌کنیم رئیس، آینده‌ی افسانه‌ای که برای هوانگ هیونجین طراحی کرده بودید رو بدست می‌آرید.
و رئیس‌لی با زمزمه‌ی جمله‌ی "امیدوارم" پسرک رو بدرقه کرد.

𝗐𝖺𝗋𝗆 𝗐𝗂𝗇𝗍𝖾𝗋 .Where stories live. Discover now