_مجبوریم امروز ویدیو ضبط کنیم؟
یونگی با خستگی روی کاناپه نشست و من در جواب سوالش شونه هامو بالا انداختم و مشغول تنظیم کردن دوربین شدم.
_فکر میکردم تا الان متوجه شده باشی هر روز مجبوریم ویدیو بگیریم ، هوم؟
به آرومی زمزمه کردم و درست بعد از تموم شدن حرفم صدای نفسی که با خستگی بیرون فرستاد رو شنیدم .
از دیروز تا حالا حالش خوب نبود ، آه البته به نظرم این رفتار نرمال بود چون حالا داشت لحظاتی که من قبلاً تجربه کرده بودم رو زندگی میکرد.
به زندگی من خوش اومدی مین یونگی؟
آه نه خیلی کلیشه ایه .
حق داشت که حالش گرفته باشه به هر حال الان یک درصد از دردی که داشت تحمل میکرد رو هم در حال حاضر نداشتم.
فقط میتونستم از لحاظ احساسی باهاش همزاد پنداری کنم.
_او در ضمن این هفته فقط یه بار با هم رابطه داشتیم ،امروزم قراره با هم سکس داشته باشیم؟
روی کاناپه دراز کشید و یکی از کوسنها رو برداشت و بین بازوهاش فشرد در حالی که صورتش رو با دست داشت میپوشوند سرشو به دو طرف تکون داد.
_نمیخوام حسش نیست
چند لحظه با تعجب بهش نگاه کردم و بعد بی خیالانه به سمت جعبه مد نظرم حرکت کردم ، آره این جعبه موضوع ویدیو امروزمون بود.
داخلش لباس بود ولی نه هر لباسی ، یه لباس خاص که فقط برای یک روز کرایش کرده بودم.
یونگی از موضوع ویدیو بیخبر بود پس هیچ ایدهای نداشت که چی میتونه داخل این جعبه باشه.
نفس عمیقی کشیدم و به سمت یونگی برگشتم.
_قراردادو رعایت کن!
_لعنت به اون قرارداد! دیگه جلوی من ازش حرف نزن
با عصبانیت از سر جاش بلند شد و کوسن بخت برگشته رو روی کاناپه پرتاب کرد.
بزاقمو به سختی فروبردم و چند قدم عقب رفتم ، دوباره عصبانی شده بود ، و من از عصبانیتش میترسیدم ولی نمیخواستم اینو بهش نشون بدم.
اون واقعاً موقع عصبانیت ترسناک میشد.
با قدم های عصبی مسیری رو که طی کرده بودم پر کرد و فاصله مون رو به حداقل رسوند .
جعبه رو ازم گرفت و روی زمین انداخت ، سعی کردم با گرفتن بازوهاش جلوی بروز هر حرکت احتمالی رو بگیرم.
_چیکار میکنی؟! فقط داری وقت تلف می کنی ، زمان نداریم باید ویدیو بگیریم .
با دستاش بدنم رو به دیوار پشت تکیه داد و چونمو بین انگشتاش گرفت.
YOU ARE READING
asmr (yoonmin)
Fanfictionjimin: هیونگ از حالت لبات خوشم اومده حاضری برای ویدیو جدید یوتیوبم با من کیس اسمر انجام بدی؟ (Seen) هاه، فکر کنم سرت خیلی شلوغه ببخشید که مزاحمت شدم By: kooklody