.23.

2.2K 407 148
                                    

Yoongi pov:

_یونگی میای بریم بسکتبال؟

هم اتاقیم سعی داشت من و به زور هم که شده از خونه خارج کنه ولی تمام تلاش هاش با شکست مواجه میشد .

فقط دوست داشتم بخوابم ، برنامه این بود کل طول روز رو خواب و برای زنده موندن کمی غذا و دوباره خواب .

به عبارتی تمام روزهای این تعطیلات به همین شکل برای من در حال گذشتن بود .

_نه نمی خوام ، شما برید

روی تخت پشت بهش غلت زدم و سرم رو با پتو پوشوندم .

هم اتاقیم خودش و کنار تخت رسوند و با عصبانیت شروع به حرف زدن کرد .

_چت شده ؟ می دونی چند وقته که اینجوری شدی؟وقتشه که به خودت بیای

_نامجون بهت گفتم گمشو برو ، نمی خوام باهات بیام

نامجون به سمت در رفت و قبل از رفتن توپ بسکتبال و به سمت سرم نشونه گرفت و پرت کرد .

_خوب می دونم چرا داری اینجوری رفتار می کنی ، هر دوتون احمقین برای اون جیمین احمق تر از خودت هم متاسفم که گیر آدمی مثل تو افتاده .

عصبی پلک هامو روی هم فشردم و دستامو روی گوشام گذاشتم تا بیشتر از این صدایی نشنوم .

حتی دوست نداشتم اسم جیمین رو از کسی بشنوم ، دیگه بیشتر تر این طاقت شنیدن اسمش و نداشتم .

لعنت بهش خیلی دلم براش تنگ شده . شاید بشه اسمشو یه دلتنگی بی نهایت گذاشت هوم؟ چون نمی تونستم اندازه این دلتنگی رو تخمین و یا حتی حدس بزنم .

فقط دو ماه از جدایی ما گذاشته بود ولی در طول این زمان به هیچ وجه با هم حرف نزده بودیم .

حتی یک پیام خشک و خالی هم بینمون رد و بدل نشده بود .

گوشی رو از میز کنار تختم برداشتم و وارد صفحه چت خودم و جیمین شدم .

اوه خدا آخرین تاریخ‌ پیام دادنمون مربوط به آخرین روزی بود که با هم ویدیو گرفتیم .

نغس عمیقی کشیدم و شروع به تایپ کردن کردم .

اینکه چی قراره بنویسم و از چه چیزی قراره حرف بزنم رو نمی دونم ولی به نظر میاد  اولین کسی که بعد از مدت ها باید پیام بده من باشم .

|دلتنگتم |

|دیگه بیشتر از این نمی تونم نبودت رو تحمل کنم |

Miyoon: جیمین

جیمین :

بله هیونگ
چیزی شده؟

Miyoon:

فقط می خواستم حالت و بپرسم
لازم نیست که همیشه کاری داشته باشم که پیام بدم

asmr (yoonmin)Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon