Yoongi pov:
_یونگی میای بریم بسکتبال؟
هم اتاقیم سعی داشت من و به زور هم که شده از خونه خارج کنه ولی تمام تلاش هاش با شکست مواجه میشد .
فقط دوست داشتم بخوابم ، برنامه این بود کل طول روز رو خواب و برای زنده موندن کمی غذا و دوباره خواب .
به عبارتی تمام روزهای این تعطیلات به همین شکل برای من در حال گذشتن بود .
_نه نمی خوام ، شما برید
روی تخت پشت بهش غلت زدم و سرم رو با پتو پوشوندم .
هم اتاقیم خودش و کنار تخت رسوند و با عصبانیت شروع به حرف زدن کرد .
_چت شده ؟ می دونی چند وقته که اینجوری شدی؟وقتشه که به خودت بیای
_نامجون بهت گفتم گمشو برو ، نمی خوام باهات بیام
نامجون به سمت در رفت و قبل از رفتن توپ بسکتبال و به سمت سرم نشونه گرفت و پرت کرد .
_خوب می دونم چرا داری اینجوری رفتار می کنی ، هر دوتون احمقین برای اون جیمین احمق تر از خودت هم متاسفم که گیر آدمی مثل تو افتاده .
عصبی پلک هامو روی هم فشردم و دستامو روی گوشام گذاشتم تا بیشتر از این صدایی نشنوم .
حتی دوست نداشتم اسم جیمین رو از کسی بشنوم ، دیگه بیشتر تر این طاقت شنیدن اسمش و نداشتم .
لعنت بهش خیلی دلم براش تنگ شده . شاید بشه اسمشو یه دلتنگی بی نهایت گذاشت هوم؟ چون نمی تونستم اندازه این دلتنگی رو تخمین و یا حتی حدس بزنم .
فقط دو ماه از جدایی ما گذاشته بود ولی در طول این زمان به هیچ وجه با هم حرف نزده بودیم .
حتی یک پیام خشک و خالی هم بینمون رد و بدل نشده بود .
گوشی رو از میز کنار تختم برداشتم و وارد صفحه چت خودم و جیمین شدم .
اوه خدا آخرین تاریخ پیام دادنمون مربوط به آخرین روزی بود که با هم ویدیو گرفتیم .
نغس عمیقی کشیدم و شروع به تایپ کردن کردم .
اینکه چی قراره بنویسم و از چه چیزی قراره حرف بزنم رو نمی دونم ولی به نظر میاد اولین کسی که بعد از مدت ها باید پیام بده من باشم .
|دلتنگتم |
|دیگه بیشتر از این نمی تونم نبودت رو تحمل کنم |
Miyoon: جیمین
جیمین :
بله هیونگ
چیزی شده؟Miyoon:
فقط می خواستم حالت و بپرسم
لازم نیست که همیشه کاری داشته باشم که پیام بدم

BINABASA MO ANG
asmr (yoonmin)
Fanfictionjimin: هیونگ از حالت لبات خوشم اومده حاضری برای ویدیو جدید یوتیوبم با من کیس اسمر انجام بدی؟ (Seen) هاه، فکر کنم سرت خیلی شلوغه ببخشید که مزاحمت شدم By: kooklody